Download new Track Nader Mashayekhi
من موسیقی را جور دیگری میشنوم
گراتومیک – نادر مشایخی میگوید شدیدا لذت میبرم وقتی میبینم یک نفر عاشق جواد یساری است. هر چند من با آن حال نمیکنم. من موسیقی را جور دیگری میشنوم ولی نمیتوانم این اجازه را به خودم بدهم که به آدم دیگری که یک موسیقی دیگر را دوست دارد و اصلا موسیقی را این گونه نمیبیند، بگویم داری اشتباه میکنی.
«بریکلاژ ۹۷» (Bricolage ۹۷) عنوان اثری است از نادر مشایخی به عنوان آهنگساز که در افتتاحیه نو- ایناسپِیس اجرا شد و در ادامه مشایخی به گفتوگو در مورد آن پرداخت.
نو- ایناسپِیس واقع در چهارراه کالج، خیابان حافظ قرار است هر ماه شاید برگزاری رویدادی مشابه در عرصه موسیقی باشد.
در این مراسم پس از اجرای «بریکلاژ ۹۷» امیر بهاری به گفتوگو با نادر مشایخی پرداخت.
شما همواره به ملهم بودنتان از جان کیج (از آهنگسازان سده بیستم آمریکا) اشاره کردهاید. مهمترین وجه تمایز موسیقی پیش از جان کیج و پس از جان کیج را چطور میتوانید برایمان توضیح دهید؟
موسیقی را میتوان این گونه تعریف کرد که نواختن و اجرا نیست بلکه شنیدن است و موسیقی منهای شنیدن چیست؟! فشار هواست و چیزی جز آن نیست. نه میبینیمش، نه لمسش میکنیم و تنها باید شنیدش و وقتی میشنویمش تبدیل به موسیقی میشود. در نتیجه، این منم که به عنوان شنونده تعیین میکنم چه چیزی موسیقی است و چه چیزی نیست. کما اینکه اگر بهترین ماتیوس پاسیون باخ را در جایی مثل جنگلهای آمازون پخش کنیم که نمیشناسندش، جنبه عاطفیاش را درک نمیکنند و باید زبانش را بشناسند که آن جنبه را درک کنند. یکسری صداها هستند که من میتوانم با شنیدنم به آنها جنبه عاطفی بدهم، پس هر صدایی این امکان را دارد که برای «من» تبدیل به موسیقی شود. چون «من» جنبه عاطفیاش را میبینم. منظورم از من، شنونده است.
در اواخر قرن نوزدهم و در زمان شومان، مطالب بسیاری نوشته شد که این شما نیستید که موسیقی به خصوصی را انتخاب میکنید، بلکه موسیقی است که شما را انتخاب میکند و این حرف را بر این اساس میزدند که خالق موسیقی را به وجود آورنده آن میدانستند. در صورتی که من گمان نمیکنم این گونه باشد و حداقل از زمان کیج، این برای من کاملا مشخص است که این منم که با شنیدنم، با جنبه عاطفی بخشیدن به هر صدایی و ازجمله صدای خیابان، موسیقی را میآفرینم.
این تعریف در موسیقی وجود نداشت و از زمان کیج آمد و مهمترین چیزی که این تِز را برای ما آشکار کرد ۴:۳۳ (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه) او بود که متاسفانه در ایران به اشتباه حالت جک به خود گرفته است و به این شکل درآمده است که ارکستر بیاید چهار دقیقه و سی ثانیه اینجا بنشیند و هیچ کاری نکند! ولی مسئله این نیست، مسئله این است که ما میتوانیم با ننواختن، باعث شویم که جریاناتی دیگر آشکار شود و ازجمله اینکه مخاطب متوجه شود که «چه چیزی میشنود؟»، چیزی آنجا نیست ولی آیا واقعا هیچ چیزی نمیشنود؟! کافی است الان، من دیگر حرف نزنم و شما ببینید چقدر صدا اینجاست. حال نوبت منی است که در حال شنیدنم تا به این صداها جنبه عاطفی بدهم.
در مورد موسیقی آوانگارد و تجربههایی این چنینی همانطور که خودتان راجع به قطعه مشهور جان کیج گفتید سوتفاهمهایی هست. چیزی که برای خود من به عنوان سوال مطرح میشود بحث زیباییشناسی است. اینکه تا پیش از قرن بیستم زیباییشناسی و بحث هارمونی و بحثهایی که راجع به کنترپوان مطرح میشد چیزهایی مشخص بود با فرمهایی تعریف شده که براساس یکسری الگوی روشن، دوره به دوره تکامل پیدا میکرد. اما بعد از شوئنبرگ و مهمتر از آن بعد از جان کیج مسئله به طور کلی دچار دگرگونی شد و اگر بخواهید از منظر زیباییشناسی و نظر به علومِ مربوط به موسیقی، در موردش بحث کنید چطور باید نگاهاش کرد؟
من نمیتوانم بگویم الان مینشینم یک سمفونی مینویسم. اینگونه نیست و در واقع متریال است که فرم را به من دیکته میکند و آهنگساز باید شنوندهی دقیق و منتقدی باشد و امکانات بالقوهای را که در متریال هست کشف کند. برای من خیلی عجیب است که دوستان میآیند، میگویند میخواهیم یک سمفونی بنویسیم! همینطور الکی؟! نمیشود که! ما اصلا اینگونه آهنگسازی نمیکنیم. شما متریال را بردار و ببین چه میگوید و به کجا میبردتان و به کجا هدایتتان میکند، با شنیدنتان. بعد یکهو یک فرم از دل متریال کشف میکنی. یعنی این متریال تواناییاش را دارد که با آن سمفونی درست کنید.
دیدگاهی که ما نسبت به استتیک (Aesthetics – زیباییشناسی) داریم لیز خورده است و به سمتی دیگر رفته است. یعنی زیبایی برای من، اصلا معیار موسیقی نیست و الهامبخش بودنش است که مهم است. مثالی میزنم، در مورد حیوان محبوب یکی میگوید اسب است چون زیباست، دیگری میگوید سگ است چون فلان است، ولی برای من کرم خاکی است چون به من الهام میدهد، جلو میرود، به سنگ هم بخورد راهش را کج میکند، تمام شد و رفت! این عالی است و برای من الهامبخش!
به طور کل موسیقیهایی داریم که مثلا الوین لوسیه (Alvin Lucier) اجرایشان کرده است و موسیقی او چیزی نیست که بشود با معیارهای استتیک قرن نوزدهمی تفسیرش کرد. بلکه فقط میشود از آن الهام گرفت و موسیقیای که الهامبخش است در زندگی ما تاثیر خیلی عمیقتری میگذارد نسبت به موسیقیای که زیبا است، حداقل در زندگی من. یعنی شناختن کیج در زندگی من همه چیز را تغییر داد. هرچه کتاب داشتم دور ریختم و انگار دوباره با دیدی دیگر موسیقی را میدیدم. با شرایطی که الان در ایران هست به نظرم اجرای چنین چیزهایی الزامی است. چون معیاری برایش وجود ندارد. وقتی معیاری نیست باید چه کرد؟! باید شخصا معیاری درست کرد. شخصی و فردی و این یعنی حمایت از فردیت که در حال حاضر مهمترین چیز در ایران است که باید انجام شود.
میخواهم از بحث الهامبخش به اثری برسیم که از خودتان اجرا شد. برای ما توضیح بدهید که چه چیزی برای شما در زندگیتان الهامبخش تولید این اثر بوده است؟ بالاخره شما در تهران زندگی میکنید و ریتم شلخته شهر تهران را میشناسید و درگیر جان کیج هم بودهاید و او بخش عمدهای از بحثهایش کاملا مربوط به شرق است. میخواهم برایمان توضیح دهید که الهامبخش شما برای ساختن چنین قطعهای یا برای طراحی چنین ایدهای چه بوده است؟
من همیشه صبحها در تراس مینشینم و نیم ساعتی، به تنهایی گوش میدهم و واقعا این شده است جزئی از تکالیف زندگیام که صبح با کسی حرف نزنم، نیم ساعت بنشینم و قشنگ به صداها گوش بدهم و این خیلی باحال است. در ایران نه فقط صدا، بلکه نحوه زندگی مان و نحوه تفکرمان، به هیچ عنوان عِلی نیست. وقتی عِلی فکر میکنیم و روی چیزی برچسب علت میگذاریم منتظر معلول هم هستیم. معلول یعنی آینده. چون جایگشت اینها تغییر نمیکند و نمیشود معلول قبل از علت بیاید. کسی که عِلی فکر میکند نگاهش به آینده است و آیندهنگر است. در حالی که ما اصلا آیندهنگر نیستیم و زیبایی زندگی ایرانی به همین است؛ اینکه آینده برایش مهم نیست و همین لحظه مهم است. این یک دینامیک (Dynamique) یا پویاییای دارد و دائم در حال تغییر و متصل به اتفاقاتی است که پشت هم رخ میدهد.
اتفاقاتی که در زندگی ما در ایران هست و در اروپا واقعا نیست. یعنی شما در اروپا فقط کافی است بغل یک بزرگراه زندگی کنید، قطعا افسردگی میگیرید! ولی در ایران این گونه نیست. در ایران از سر و صدا افسردگی نمیگیرید. آن جا سر و صدا به شما یک افسردگی میدهد، اینجا به شما نشان میدهد که تنها نیستید! چون همه آنقدر کج و کوله میرانند و بوق میزنند و به هم فحش میدهند که صداها را نمیفهمی، در آن جا ولی صداها ممتد است و صدای ممتد آزارتان میدهد. از سوی دیگر فقط کافی است به موتورها نگاه کنید که بریکولاژ مطلق (تنظیم مجدد و قراردادن اشیا در یک زمینه جدید به منظور ارسال پیام یا معنای جدید) است. یکهو موتور کوچکی را میبینید که در حال حمل ۱۵۰ تا نان است! و دقیق هم به مقصد میرسد! یا وانتها را نگاه کنید ببینید چطور بار میزنند یا بروید خانه دوستتان و جاظرفیشان را نگاه کنید وقتی مهمان دارند! اینها فرمهایی الهامبخش است و اصلا مشابه فرم اروپایی نیست. یخچالها را نگاه کنید. بروید خانه دوستتان و در یخچال را باز کنید و نگاه کنید ببیند چگونه است. شاهکار است. همه اینها فاقد فرم عِلیاند و اصلا احتیاجی به آن ندارند. سرهمبندیاند و یک سرهمبندی پرفکت.
۲۰۰، ۳۰۰ بار این مثال را زدهام و از کسانی که بارها شنیدهاندش عذرخواهی میکنم. بروید خانه دوستتان، دیدهاید که تعارف میکنند، نه نمیشود بروی، مگر میگذاریم، باید شام اینجا باشی! راضی میشوید و شام میمانید. خانم خانه میرود سر یخچال، میبیند از هر چیزی یک مقدار دارد ولی هیچ چیز کامل نیست. مثلا قیمه، لپهاش نیست و قرمه سبزی لوبیایش. نگاه میکند و یک چیزی سرهمبندی میکند که خیلی هم خوشمزه است. میپرسید این چه بود؟! میگوید نمیدانم، هر چه بود جمع کردم ولی یک چیز مهم را میداند و آن اینکه به متریال واقف است. متریال آشپزی چیست؟ طعم! میداند چه طعمی با چه طعمی خوب درمیآید.
اگر من به شما بگویم مثلا کوکوسبزی با زرشک دوست دارید؟ شما چه کار میکنید وقتی میخواهید جواب دهید؟ تصورش میکنید. آن تصور اگر بتواند با سوند (Sound) باشد میشود آهنگسازی. یعنی آهنگساز دقیقا باید همان تصور را داشته باشد و بتواند همان تصور را بکند یا مثلا چرا من میگویم دوست ندارم بروم عروسی، نه اینکه بدم بیاید دو نفر ازدواج کنند. نه! موقع شام. موقع شام میبینی ۴۵ تا غذا آنجاست. ای بابا! من کدام را بخورم؟ از هرکدام یک کم برمیدارید و آخرش چه میشود؟! یک چیز بیمزه که اصلا هم لذتبخش نیست. چرا؟ چون آن قدر هول شدهاید که طعم را در نظر نگرفتهاید و این نشاندهنده همان رفتاری است که موقع سَمبَل کردن انجام میدهیم چون متریال را خوب نمیشناسیم. در حالی که در یک سرهمبندی خوب وقتی متریال را میشناسید، میدانید که میخواهید چه کار کنید. به اعتقاد من، در ایران متریال را خیلی خوب میشناسند و با هر چیزی عمل میکنند خیلی عالی درمیآید. اگر معیار را درست کنیم میبینیم که حتی میشود از این نوع تفکر استفاده کرد و استفادهاش مثل «بریکلاژ ۹۷» است. یک شروع است دیگر و من در ایران این طور کار میکنم و در اتریش یک طور دیگر. جالبیاش این است که در اتریش خیلی خیلی کمتر اتفاق میافتد که این قطعه خوب درآید. چرا؟ برای اینکه آن جا آدمها خیلی دقیقاند و تصورشان از زمان خیلی اجتماعیتر از ماست. تصور ما فردی است و این اتفاقا چیزی است که باید به آن بچسبیم.
فکر میکنم فضا صمیمیتر از این حرفهاست که فقط من طرح موضوع کنم و دوستان هم اگر پرسشی دارند مطرح کنند.
یکی از حاضران: شما به این مسئله که فرم، محتوا را به وجود میآورد و نه محتوا، فرم را اعتقاد دارید؟
مشایخی: نه!
شما گفتید متریال به شما میگوید چه کنید.
ولی متریال الزاما محتوا نیست.
شما میخواهید از فرم به محتوا برسید و فرم برایتان بر محتوا ارجح است؟
اصلا، محتوا برای من هیچ مفهومی ندارد. اصلا اعتقاد ندارم که موسیقی محتوا دارد این محتوا را منم که درست میکنم، منِ شنونده. حتی در مورد موسیقی کلاسیک. میتوانیم در این مورد صحبت کنیم که محتوا از لحاظ اجتماعی چیست؟ و ببینیم که خیلی بسیط است. به خصوص در دوره کلاسیک خیلی بسیط است. یعنی اصلا نمیتوانم بگویم محتوای این موسیقی مشخص است. هیچ کدام از کارهای موتسارت به هیچ عنوان محتوای مشخصی ندارد ولی متریالش مشخص است. آنچه در موسیقی مشخص است متریال است و هیچ چیز دیگری نیست. یعنی اعتقاد من این است که ما اصلا از اول به بیراهه رفتهایم. در قرن نوزدهم بدبختانه این اتفاق افتاد که بند کردند به محتوا و شروع کردند چیزهای عجیب و غریبی در مورد موسیقی گفتن که اصلا هرچه میخوانی متوجه نمیشوی اینها چیست؟ و با خود میگویید من اصلا چیز دیگری میفهمم، برای اینکه در زمان دیگری زندگی میکنم بنابراین اگر به محتوایی هم فکر کنم دائم در حال تغییر است و فردا یک چیز دیگر میشود و پسفردا یک چیز دیگر. دائم تغییر میکند چون من تغییر میکنم. میدانید؟
و دوم اینکه مثلا من موسیقی کلاسیک گوش میدهم. حال آدمی عادی اصلا به این جور چیزها علاقه ندارد و موسیقیهایی را گوش میدهد که عوام گوش میدهند و از نظر من موسیقیای که او گوش میدهد پیش پا افتاده است. ولی شما میگویید شنیدن است که مهم است یعنی آن دریافتی که او از آن آهنگ پیش پا افتاده میکند میتواند از نظر خودش موسیقی باشد و من میتوانم این را بپذیرم که او آن را موسیقی بداند؟
بله همین گونه است. خوب یا بد این گونه است و من به این موضوع معتقدم و شدیدا لذت میبرم وقتی میبینم یک نفر عاشق جواد یساری است. هر چند من با آن حال نمیکنم یا اگر میبینم بچه خودم رپ گوش میدهد و حال میکند یا دوستان جوان رپ گوش میدهند واقعا از صمیم قلب لذت میبرم. وقتی میبینم چقدر به موسیقیای که دوست دارد علاقهمند است و چقدر در زندگیاش تاثیر گذاشته است و هیچ گونه مخالفتی نمیتوانم بکنم. من موسیقی را جور دیگری میشنوم ولی نمیتوانم این اجازه را به خودم بدهم که به آدم دیگری که یک موسیقی دیگر را دوست دارد و اصلا موسیقی را این گونه نمیبیند بگویم داری اشتباه میکنی. واقعا این کار را نمیکنم. این کار خیلی اشتباهی است که در ایران انجام میشود و به عنوان مثال اساتید بزرگ بند میکنند به موسیقی رپ، آقا چه کار داری؟! تو اصلا این کاره نیستی! تو اصلا نمیدانی جریان رپ چیست! مثل اینکه به من بگویند بیا بنشین در هیئت داوری و بگو این رپ بهتر است یا آن. کار من نیست. میدانید؟! کار کسی است که به قضیه وارد است. من در این زمینه چیزهای عجیب و غریب زیاد شنیدهام. چیزهایی از اساتید عظیمالشان همین جا شنیدهام که در دوران هیلتر راجع به موسیقی میگفتند.
یادم است پسرم که کوچک بود عاشق موسیقی هویمتال بود. من دوست نداشتم. ولی او میشنود، حال میکند و به زندگیاش شکل میدهد. بگذار برود حال کند. او آن زمان ۱۴، ۱۵ سالش بود و میخواست تجربه کند، میخواست بداند حد و مرز زندگیاش چیست و هویمتال نگاه میکرد و میدید یک دیوانهتر از خودش آن بالاست و بعد نرم میشد و درش تاثیر خوب میگذاشت! بگذار آن را نگاه کند و بگذار بداند که میتواند هرچه دوست دارد از خودش بیرون بریزد. اتفاقا به نظرم آن موسیقی را شنیدن مثبت است.
در صحبتهایتان از جنبه عاطفی صحبت کردید. آیا این تعریفی است که از موسیقی دارید و اگر فرد بتواند با یک صدا، با یک نت ارتباط عاطفی برقرار کند آن میشود موسیقی؟
دقیقا.
جنبه عاطفی یعنی چه؟
به نظر من شنیدن صدا دو جنبه دارد؛ یکی عاطفی است و یکی هم اخباری. جنبه اخباری این است که مثلا رعد و برق میشود و میفهمیم الان اگر بیرون برویم، خیس میشویم. پشت سرمان ماشین بوق میزند، میرویم کنار، تلفن زنگ میزند برش میداریم و میپرسیم کیست. این صداها جنبه اخباری دارد. شناسانندهاند. این جنبه را حیوانات هم از صدا برداشت میکنند و گوششان تیز است. از آن لحظهای که این جنبه در نظر گرفته نمیشود و فقط به سوند (Sound) دقت میشود میتواند بار عاطفی بگیرد و این منِ شنوندهام که به آن بار عاطفی میدهم. الزامی ندارد سمفونی پنج بتهوون را همه بشنوند و بگویند عالی است. چون آن نحوه ابراز حس به سوند ( Sound) را نمیشناسند.
موسیقی در سالهای آینده میتواند از «بریکلاژ ۹۷» انتزاعیتر شود؟
نمیدانم. لوسیه میگوید بهترین اجرا برای من اجرایی است که بروم جلوی در سالن کنسرت و به هر کسی رد میشود بگویم دوست داری یک چیزی بزنی و بگوید بله و ارکستر را این گونه جمع کنم، بدون هیچ گونه سابقه و بکر بودنش است که برایم مهم است. چیزی که بعضی وقتها خیلی مشکل است و دیر به آن میرسید، مثل ماهیگیری، میروی چهار ساعت مینشینی آنجا و میبینی هیچ چیزی گیرت نیامده است و یک بار هم میبینی یک قزلآلا گیرت میآید و ما این کار را خیلی زیاد میکنیم، به خصوص ما ایرانیها چون آیندهنگری را اصلا کنار گذاشتهایم و زیاد میشنویم که برویم ببینیم چه میشود.
سوال آخر ای که سوتفاهمی در مورد جان کیج و در مورد موسیقی آوانگارد وجود دارد و با توجه به سهل و ممتنع بودن این نوع موسیقی، احساس میکنم اتفاقی در نسل جدید میافتد که به دلیل ظاهر راحت این نوع موسیقی احساس میکنند میتوانند آهنگساز موسیقی آوانگارد شوند.
چه ایرادی دارد؟! خیلی هم باحال است. برای من اصلا دانستن علومی که با تکنیک موسیقی مرتبطاند بیارزش است و اصلا ارزشی ندارد، البته که در آهنگسازی منظورم است و این یک انتقاد صریح نسبت به تعلیم آهنگسازی نه در ایران که در اروپا هم است. به نظر من موسیقی رشتهای نیست که بروی دانشگاه درسش را بخوانی و باید بروی مکتبخانه و وردست استاد بایستی. شما نمیتوانی پشت میز آهنگسازی یاد بگیری، آهنگسازی را نمیشود این گونه یاد داد. خیلیها هستند که میآیند پیش من و میگویند میخواهیم آهنگساز شویم. میپرسم چه کار کردهاید، میگویند هیچ! میخواهم یاد بگیریم. آخر من چه به تو بگویم؟! تو باید یک کاری بکنی و من نسبت به آن کاری که کردهای چیزی بگویم ولی نمیتوانم به تو آهنگسازی یاد بدهم، آمپول آهنگسازی که نداریم که به تو تزریق کنم و از این نظر تدریس موسیقی هم در ایران و هم اروپا به نظرم فاجعه است.
Download new Track Nader Mashayekhi
فیلم مستند «سرهم بندی» به کارگردانی علی قنبری با اتمام مرحله تدوین به مراحل پایانی تولید رسید.
گراتومیک – این فیلم، مستندی است درباره نادر مشایخی آهنگساز، رهبر ارکستر و چهره شناخته شده موسیقی ایران و کارگردان در این فیلم سعی کرده از نگاه پرترهای رایج فاصله بگیرد و بیشتر به نگاه و شناختشناسی جهان موسیقایی نادر مشایخی بپردازد.
علی قنبری کارگردان فیلم «سرهم بندی» چهرهی شناخته شده در حوزه شعر، هنر و ادبیات پست مدرن است و در زمینه شعر، ترجمه، رمان، فیلمنامه و پرفورمنس صاحب آثار و تالیفاتی است.
عوامل فیلم:
نویسنده و کارگردان: علی قنبری، تهیه کننده: محمد هدایت٬ مدیر فیلمبرداری: مهدی حق شناس، دستیار کارگردان و برنامه ریز: لی لی الیکایی، تدوینگر: مهدی حق شناس و علی قنبری، دستیار فیلمبردار: اکتای رفعت، دستیار صدا: آرش فاروقی، تیتراژ: خالق گرجی، مترجم: پردیس قره بیگلو
Download new Track Nader Mashayekhi
زندگی «نادر مشایخی» فیلم میشود
گراتومیک – تصویربرداری فیلم مستند «تنهایی نادر» به کارگردانی محمود توسلیان و تهیه کنندگی رحمان حاصلی به نیمه راه رسید.
نادر مشایخی-آهنگساز و رهبر ارکستر-دربارهی ساخت این فیلم گفت: «پیشنهاد ساخت این فیلم از سوی محمود توسلیان اواخر سال نود و شش به من داده شد و من هم از اردیبهشت ماه سال نود و هفت موافقتم را اعلام کردم. فیلمساز وقت زیادی در قسمت پژوهش صرف کرده است. همانطور که میدانید در ساخت مستند، بخش تحقیق و پژوهش بسیار حائز اهمیت است و به نظرم توسلیان در روند گفت و گو با من و هنگام ساخت سایر بخشها طوری عمل کرد که معلوم بود وقت بسیاری برای شناخت زندگی، آثار و شخصیت من گذاشته است.»
گروه سازنده پس از اتمام مراحل تصویربرداری در ایران، راهی اتریش خواهند شد تا بخشهای مربوط به زندگی مشایخی در پاریس را فیلمبرداری کنند.
تا کنون علاوه بر تنی چند از خانوادهی نادر مشایخی، استاد حسین علیزاده، بازیگران تاتر بزرگ شاه لیر و چند هنرمند دیگر هم در این فیلم حضور یافتهاند.
Download new Track Nader Mashayekhi
به موسیقی کلاسیک کمتر توجه میشود
گراتومیک – نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر میگوید بهترین کار این است که صداوسیما به موسیقی توجه کند و بخشی را به معرفی این هنر و پخش آثار موسیقایی اختصاص دهد.
نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکسترگفت: متأسفانه به موسیقی کلاسیک کمتر توجه میشود و این موضوع سبب شده است این نوع موسیقی که بسیار پربار است، کمتر دیده شود.
مشایخی ادامه داد: در هر حوزهای نیاز به اطلاعرسانی و فرهنگسازی است و بهترین کار این است که صداوسیما به موسیقی توجه کند و بخشی را به معرفی این هنر و پخش آثار موسیقایی اختصاص دهد.
این رهبر ارکستر افزود: درست این است که همیشه مردم موسیقی را گوش کنند و سپس انتخاب کنند. خیلیها فقط یک نوع موسیقی را میشناسند و وظیفه مسئولین این است که انواع موسیقی را به گوش مردم برسانند. خوشبختانه ما خیلی هنرمندان فعال داریم که باید از حضور آنها استفاده شود.
مشایخی در پایان گفت: در همه جای دنیا موسیقی نیاز به معرفی ندارد ولی ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم و در تلاش هستیم که موسیقی را فراگیر کنیم. تا زمانی که خودمان تلاش نکنیم نمیتوانیم به مقصد برسیم.
Download new Track Nader Mashayekhi
فرزندِ آهنگسازِ استاد جمشید مشایخی از وضعیتِ جسمانی پدر و همچنین حاشیههای این روزها میگوید
گراتومیک – نادر مشایخی: «این روزها حالِ جسمانی پدر خوب است؛ اما خب هر کسی در این مدتِ طولانی در بیمارستان بماند، از لحاظ روحی آسیب میبیند. بیمارستان یک جورهایی مثلِ زندان است؛ اما به شکلی دیگر. شما نمیتوانید بیرون بروید، نمیتوانید هر ساعتی که دوست دارید، غذا بخورید، نمیتوانید حتی هر زمان که دلتان میخواهد بخوابید و خب این اتفاقِ خوبی نیست.»
اینها را «نادر مشایخی» – آهنگساز و فرزندِ استاد جمشید مشایخی- دربارهی حال و روزهای این روزِ پدر میگوید؛ استادِ بازیگری که نقشآفرینِ بسیاری از نقشهای ماندگارِ سینمای ایران است و حالا چند وقتی است که در بیمارستان بستری است؛ فرزندِ آهنگسازش اما با همان ادبیاتِ خاصِ خودش از این روزهای پدر میگوید: «قبول کنید که این مدت طولانی در بستر بیماری حالگیری است دیگر.»
او میگوید: «پزشکان از وضعیتِ جسمی پدر رضایت دارند و میگویند که او مراحلِ بهبود را به خوبی طی میکند؛ اما زمانی مشخص را برای ترخیصِ او از بیمارستان نمیدهند؛ درست است که حضورِ او در بیمارستان خیلی خوشایند نیست؛ اما مهمتر از هر چیز سلامتی اوست و بنابراین نه ما و نه ایشان اصرارِ زیادی برای اینکه زودتر از بیمارستان مرخص شوند، نداریم. ما میخواهیم سلامت از بیمارستان مرخص شوند.»
«نادر مشایخی» اما در واکنش به حاشیههایی که این روزها در فضای مجازی رخ داده و انتشارِ عکسی که منجر به اعتراضِ برادرش – سام- شده است، نیز میگوید: «این عیادتها همیشه برای پدر دلپذیر است و خوشحال میشود؛ من خودم شاهدِ بهبودِ روحیهی ایشان زمانی که دیگران به عیادتش میآیند، میشوم. اصولا پدر همیشه آدمِ مهماننوازی بوده است؛ خب روزانه چندین نفر برای دیدارِ با او به بیمارستان میآیند و گاهی هم از این حاشیهها رخ میدهد که گریزی از آن نیست؛ ما همیشه از دیدنِ همکارانِ پدر و حتی مردمِ عزیزی که برای ملاقاتِ او میآیند، خوشحال میشویم؛ اما ممکن است پدر خودشان از انتشارِ این عکسها رضایت نداشته باشد؛ «جمشید مشایخی» همیشه به ظاهرِ خود اهمیتِ بسیار زیادی میدادند و برایش مهم بود که همیشه آراسته باشد و خب وقتی آدم در این مدت طولانی بیمارستان است، روی ظاهر و آراستگیاش تاثیر میگذارد؛ نمیدانم اما من اگر جای آن دوستان بودم، این عکسها را منتشر نمیکردم.»
او اما تاکید میکند که این به معنای آن نیست که استادِ بازیگری از حضورِ مهمانان و عیادتکنندگان بر بالینش ناراحت میشود: «پدر همیشه از حضورِ مهمانان خوشحال میشده و در این روزها هم بیشتر؛ مثلِ هر کسی که درگیر بیماری است و زمانی که دیگران به عیادتش میآیند، احساس میکند که فراموش نشده است.»
Download new Track Nader Mashayekhi
نادر مشایخی: حیفِ صدای سالار عقیلی که برای سرود تیم ملی بخواند!
گراتومیک – آهنگساز و رهبر ارکستر شناخته شده کشور گفت: تنها نکته مثبت سرود تیم ملی، سالار عقیلی است که متاسفم چرا روی این موسیقی خوانده است.
نادر مشایخی آهنگساز و رهبرارکستر درباره قطعه «۱۱ ستاره» به خوانندگی سالار عقیلی و آهنگسازی بابک زرین، اظهار کرد: نمیدانم این کار برای جام جهانی مناسب است یا نه اما به طور کل و به هزار دلیل میگویم این سرود خیلی ضعیف است.
موسیقی سرود تیم ملی برای فوتبال بسیار ضعیف است و حیف صدای سالار عقیلی که برای چنین کاری بخواند.
مشایخی خاطرنشان کرد: تیم ملی در جام جهانی بازی میکند و برمیگردد و این چیزها هم فراموش میشود. گذشته از تمام اینها سرود باید حالتی داشته باشد که وقتی آن را میشنویم یادمان بماند و ما را به مفهوم موضوع مورد نظر و هیجان ارجاع دهد.
در این کار هر چه هست قبلا به انواع مختلف بارها شنیدهایم. بر این اساس کار ضعیف، الکی و از سر باز کردن ساخته شده است.
ارکستراسیون این قطعه ضعیف است و ارکستر، آن حضور لازم را ندارد. تمام زورش را میزند چیزی به ما بگوید و مانند آدمی است که مدام کنار گوش ما داد و بیداد میکند.
مشایخی گفت: در این قطعه از کلیشههایی استفاده شده که متعلق به ۴۰ سال قبل هستند. اگر میخواستند کارشان پاپ باشد چیزی که استفاده کردهاند، از مد افتاده است، اگر میخواستند اسطورهای باشد استفاده ضعیف از گروه پاپ به طور همزمان با ارکستر، رگههای اسطورهای را به طور کامل از آن گرفته است.
او در پایان تاکید کرد تنها نکته مثبت سالار عقیلی است که متاسفم چرا روی این موسیقی خوانده است.
Download new Track Nader Mashayekhi
اجرای نوازنده لهستانی در فستیوال موسیقی معاصر تهران با استقبال مواجه شد
گراتومیک – الکساندر ونوک نوازنده لهستانی حاضر در سومین فستیوال موسیقی معاصر تهران درباره این جشنواره گفت: این فستیوال از این جهت که تلاش میکند خانواده موسیقی معاصر ایران و جهان را حول موضوع مورد علاقهشان کنار هم جمع کند برایم بسیار ارزشمند است.
الکساندر ونوک نوازنده لهستانی حاضر در سومین فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران در اجرای خود قطعهای از ساختههای نادر مشایخی را اجرا کرد، و در خصوص آشناییاش با آثار این آهنگساز ایرانی گفت: برایم بسیار جالب بود که قطعۀ آقای مشایخی صرفاً در حوزۀ صدا نوشته شده و هیچ افکت اضافهای در آن وجود ندارد. در واقع این ویژگی برایم تازگی و جذابیت زیادی داشت و نوع نوشتن این قطعه هم به من اجازه میداد تا تفسیر درستی از آن را بتوانم ارائه دهم. پارتیتوری که برای این قطعه نوشته شده کاملاً گرافیکی است یعنی هیچ نُتی در آن نوشته نشده و تنها با چیدمان چند تصویر و رنگ شکل گرفته که در اجرا شکل متفاوتی را ایجاد میکند.
همچنین ادامه داد: اولین بار از طریق مشاورهای که با مارتینا کوسسکا و آیدین صمیمی مفخم داشتم به من پیشنهاد شد که میتوانم قطعهای از آقای مشایخی را در اجرایم داشته باشم و از این بابت خیلی خوشحال شدم چون آقای مشایخی در اروپا هنرمندی شناخته شده است.
ایننوازنده لهستانی همچنین در خصوص اینکه به چه علت با وجود فرصت حضور در دیگر رویدادهای موسیقی جهان، تصمیم گرفته تا در سومین فستیوال موسیقی معاصر تهران حضور پیدا کند، اظهار کرد: از سال گذشته با فعالیت این فستیوال آشنا شده بودم و علت تمایلم برای حضور در آن پتانسیلهای بالایی است که در آن میبینم. به همین خاطر تصمیم گرفتم تا به جای حضور در رویدادهای همزمان در اروپا، در این فستیوال که به نظر من آیندۀ بسیار خوبی را پیش رو دارد شرکت داشته باشم. این فستیوال از این جهت که تلاش میکند خانواده موسیقی معاصر ایران و جهان را حول موضوع مورد علاقهشان جمع کند و هر بار این جمع را گسترش میدهد، برایم بسیار ارزشمند است و این مهمترین دلیل برای حضورم در آن است. جشنوارههای تثبیت شدۀ اروپایی اغلب انتظارات مشخصی از نوازندگان و آهنگسازان دارند، اما در این فستیوال اینگونه نیست.
نوازنده لهستانی نشان داد موسیقی مدرن را خوب میفهمد
نادر مشایخی پس از کنسرت الکساندر ونوک در تالار رودکی گفت: اجرای زیبا و پر احساسی ارائه شد و کُنشهاییونوک حین اجرا نشان داد که موسیقی مدرن را خوب میفهمد و نوازندهای مجرب است.
رسیتال پرکاشن «الکساندر ونوک» هنرمند لهستانی شامگاه یکشنبه (۲ اردیبهشت) در بخش اجرای صحنهای سومین فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران با حضور دوستداران موسیقی در حالی برگزار شد که این هنرمند لهستانی در این برنامه قطعهای از ساختههای نادر مشایخی آهنگساز شناخته شده ایرانی را اجرا کرد.
نادر مشایخی آهنگساز شناخته شده ایرانی که در اجرای رسیتال پرکاشن «الکساندر ونوک» حضور یافته بود، بعد از اجرای این نوازنده لهستانی در خصوص این اجرا که قطعهای از ساختههای او نیز نواخته شد به خبرنگار ستاد خبری سومین فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران گفت: قطعهای که من ساختهام برای «کروتالس» نوشته شده، اما از آنجا که این ساز را در ایران نداریم این هنرمند جایگزین مناسبی برای آن انتخاب کرده بود. او اجرای زیبا و پر احساسی را ارائه داد و برخورد خلاقانهای از کار با صدا را به نمایش گذاشت. در این اجرا شاهد فضایی متفاوت از نواختن قطعات مواجه بودیم و این هنرمند هم با کُنشهایی که حین اجرا داشت نشان داد که موسیقی مدرن را خوب میفهمد. ونوک در این اجرا انتخابهای هوشمندانهای انجام داده بود و یک قطعۀ بسیار پرهیجان از «زناکیس» و قطعهای از من را که فضایی آرام داشت در کنار قطعهای دیگر که جنبه دراماتورژی اجرا را تشدید میکرد به خوبی پیوند داده بود.
مشایخی در ادامه در خصوص برگزاری فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران اظهار کرد: به نظر من این فستیوال رشدی صعودی را تجربه میکند و این خیلی خوشحال کننده است. همین که این جشنواره توانسته تداوم پیدا کند مسئله بسیار مهمی است و نشان از پشتکار و جدیت برگزارکنندگان آن دارد. خوشبختانه در این رویداد تداوم با رشد کیفی نیز همراه شده است. این فستیوال برای جامعه موسیقی ما بسیار مفید است و ما به برگزاری چنین رویدادهایی نیاز داریم. یکی از نکات با اهمیت این فستیوال آن است که شناخت فردیت هنرمندان نسل جوان را به عنوان یک مولفۀ اجتماعی حمایت و تقویت میکند. این مسئله بسیار اهمیت دارد چراکه برخلاف موسیقی جریان اصلی که الگوهای اجتماعی مشخصی را به هنرمندان پیشنهاد میدهد، در موسیقی معاصر در واقع الگویی وجود ندارد و هنرمند خود فینفسه باید راه خود را پیدا کند.
آیندۀ بسیار روشنی برای فستیوال موسیقی معاصر تهران میبینم
سفیر لهستان در تهران در سومین روز برگزاری سومین فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران با حضور در تالار رودکی به تماشای رسیتال پرکاشن «الکساندر ونوک» هنرمند هموطن خود نشست.
سفیر لهستان در تهران پس از اجرای این نوازنده لهستانی درباره این رویداد موسیقایی به گفت: با توجه به مدت کوتاهی که از حضورم در ایران میگذرد، چند بار فرصت پیدا کردهام تا در کنسرتهای موسیقی ایرانی حضور داشته باشم و از شنیدن آن لذت بردهام. همچنین چند سال پیش هم فرصت داشتم تا اجرایی از یک گروه موسیقی ایرانی را در فستیوالی که در لهستان برگزار شده بود شاهد باشم.
یارسلاو مارسین دمانسکی سفیر لهستان در تهران درباره انگیزۀ حضورش در سومین فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران و همچنین حضور هنرمندی از کشور متبوعش در این جشنواره، اظهار کرد: با این ذهنیت که تجربه متفاوتی از موسیقی خواهم داشت در این فستیوال حضور یافتم؛ آثاری که در این فستیوال اجرا میشوند از آن دست موسیقیهایی نیست که هر روز گوش میکنیم و آثاری بسیار جدیتر است. خیلی خوشحال هستم که چنین فستیوالی در ایران برگزار شده و فکر میکنم برای هنرمندان ایرانیهم برگزاری رویدادی با این کیفیت بسیار سودمند خواهد بود.
او با بیان اینکه آیندۀ بسیار روشنی برای فستیوالموسیقی معاصر تهران میبینم، ادامه داد: سفارت لهستان همیشه آماده خواهد بود تا در برگزاری دورههای آتی این فستیوال و رویدادهای مشابه همکاری داشته باشد. همچنین از اینکه یک هنرمند لهستانی در این فستیوال حضور دارد هم بسیار خرسندم و امیدوارم این امکان وجود داشته باشد که در دورههای بعدی این رویداد هم شاهد حضور هنرمندان هموطنم باشم.
دمانسکی در پایان سخنانش در خصوص فراهم شدن امکان تعامل بیشتر دو کشور در زمینۀ موسیقی بیان کرد: باید بگویم که ایدههایی در زمینه برگزاری برنامههای مشترک موسیقی میان ایران و لهستان دارم و امیدوارم در آیندۀ نزدیک امکان تحقق آنها فراهم شود. همچنین سفارت لهستان تلاش خواهد کرد تا زمینه آشنایی بیشتر ایرانیان با موسیقی لهستان را فراهم کند. فکر میکنم حضور من در اینجا بهترین نشانه باشد از اینکه به چنین تعاملهایی میان ایران و لهستان بسیار علاقهمند و مشتاق هستم.
سومین فستیوال بینالمللی موسیقی معاصر تهران که از ۳۰ فروردینماه آغاز شده، ۷ اردیبهشتماه به کار خود پایان میدهد.
Download new Track Nader Mashayekhi
نشست خبری نمایش «آمادئوس» برگزار شد
گراتومیک – داستان زندگی موتزارت و آنتونیو سالییری در قالب نمایش «آمادئوس» نوشته «پیتر شفر» به طراحى و کارگردانى جواد مولانیا و مشاوره موسیقی نادر مشایخی از ۱۵ فروردین تا ۱۵ اردیبهشت در تالار حافظ روی صحنه است.
به همین مناسبت نشست خبری این نمایش با حضور جواد مولانیا (کارگردان)، نادر مشایخی (مشاور موسیقی)، حمید پورآذری (طراح صحنه)، شاهین ملکزاده (سرمایهگذار)، مینو جانمحمدی (مترجم و بازنویس متن)، مجید نوروزی (بازیگر نقش موتزارت) و جمعی از بازیگران و عوامل این نمایش در کافه موتزارت برگزار شد.
این نمایشنامه، داستان ده سال از زندگی «ولفگانگ آمادئوس موزارت» و آهنگساز دربار «آنتونیو سالی یری» را روایت میکند که در حسد غرق میشود.
نادر مشایخی که به عنوان مشاور موسیقی در این نمایش حضور دارد گفت: «من معتقدم ما سه نوع آهنگساز داریم: آهنگساز خوب، آهنگساز استاد و آهنگساز ابراستاد و در این تقسیمبندی به نظر من؛ تنها سه ابراستاد در جهان داریم که یکی از آنها موتزارت است.»
مشایخی با بیان اینکه در نمایشنامه پیتر شفر کاراکتر اصلی سالیری است، گفت: «مساله مهم در این نمایش برایم این بود که وزنه را روی موتزارت گذاشتهاند. چون معتقدم اتفاقات و زندگی و روحیات سالیری برای هر آدمی میتواند رخ دهد. همه ما این تجربیات را داریم اما با موتزارت نمیشود همذاتپنداری کرد. مسأله مهم در اینجا موفقیت موتزارت است. ما در ایران نیاز داریم که موفقیت را ببینیم؛ خسته شدیم از بس مشکلات دیدیم و نیاز بود برای هر کاری چند برابر زمان مورد نیازش وقت بگذاریم. اینکه برای هر مسألهای باید کلی کار کنیم حتی برگزاری یک کنسرت. ما در ایران عادت کردیم کار پیش نرود اما اینجا در این نمایش یک آدم درست و کامل را میبینیم که در کارش پیش میرود و این برای ما یک امید است چراکه ما بسیار به امید نیاز داریم.»
جواد مولانیا (کارگردان) با بیان اینکه هفت ماه برای این پروژه تمرین کردهاند، گفت: «حدود یک سال و نیم با مینو جانمحمدی که متن را بازنویس کرده، صحبت کردیم و به این متن بازنویسی شده رسیدیم و با وجود همه مشکلات و تعطیلی نوروز توانستیم اجرا کنیم.»
مولانیا با اشاره به ویژگیهای این نمایش، از سختیهای نقش موتزارت به دلیل طنز و شوخیهای این کاراکتر گفت: «این نقش خطر تبدیل شدن به لودگی را داشت اما مجید نوروزی در نقش آمادئوس از پس آن برآمد و شوخیها را حفظ کرد و به لودگی نیفتاد و توانست نبوغ موتزارت را در بازی خود نشان دهد.»
او همچنین با اشاره به نقش حمید پورآذری در طراحی صحنه این نمایش گفت: «پورآذری مرا نجات داد. اگر ایده او نبود و نمایش جور دیگری چیدمان میشد این جذابیت را نداشت.»
مولانیا با بیان اینکه از ابتدا دنبال سالنی این چنین برای اجرای نمایش بوده و در مورد انتخاب بازیگران هم خیلی زود به نتیجه رسیده است، گفت: «قرار بود در سالن دیگری اجرا کنیم اما هزینه بسیار بالا بود و نتوانستیم نمایش را در بهمن و اسفند اجرا کنیم در نتیجه سراغ سالن حافظ رفتیم.»
مینو جانمحمدی (مترجم و بازنویس متن) نیز در این نشست خبری گفت: «دلیل اینکه سراغ این متن رفتیم علاقه شخصی آقای مولانیا به موتزارت بود. البته متن نمایشنامه پیتر شفر بیشتر روی شخصیت سالیری و رقابت و حسادت او به موتزارت تمرکز دارد اما با صحبتهایی که با کارگردان داشتیم و خواست ایشان مبنی بر اینکه محوریت روی موتزارت باشد، تصمیم گرفتیم متن را بازنویسی کنیم تا زندگی آمادئوس موتزارت را روایت کنیم که در زمانه خود درک نشد.»
او ادامه داد: «کمی در نمایشنامه تغییر دادیم تا آنچه نمایش میدهیم خیلی نزدیک به زندگی هنرمند امروزی باشد. سعی کردیم کاراکترهای نمایشنامه را کمتر کرده و تمرکز را روی زندگی این آهنگساز بگذاریم.»
مجید نوروزی (بازیگر نقش آمادئوس) نیز تجربه بازی در این نقش را عجیب خواند و با بیان اینکه آمادئوس عجیبترین نقشی است که تاکنون بازی کرده گفت: «برای رسیدن به این نقش بسیار تمرین کردم و تمام موسیقیهای موتزارت را گوش کردم و هرچه درباره او ساخته و نوشته شده، دیدم و خواندم تا بدانم باید چه کاراکتری را بازی کنم اما تقلید نکردم. برایم جذاب بود که نتنویسی و نحوه رهبری ارکستر را یاد بگیرم.»
شاهین ملکزاده (سرمایهگذار این نمایش) نیز درباره «آمادئوس» گفت: «کار اواخر شهریور شروع شد و پروسه سختی را طی کرد. معتقدم حمایتی که از کار میشود، گروه خوب و تماشاگر خوب، سه نکته اصلی در هر نمایش است که فکر میکنم ما گروه و مخاطب خوب را در تئاترمان داریم اما قسمت اول همیشه دچار سختی بوده. تئاتر ما در حمایت مالی میلنگد و حمایتی آنچنان که شایسته یک کار فاخر است نمیشود و در اندازه بضاعت و توانایی یک گروه ازسوی نهادهای دولتی و خصوصی حمایت نمیشود.»
مجید نوروزى، فربد فرهنگ، نسرین درخشان زاده، عارف عباسی، نسیم شجاعی، محمد صادقی، تیفن دلمس، مهرناز فراهانی، دلوین ذبیحی، فاطره اصحابی، مهشاد بهرامی نژاد، نسترن خطیبپور، دریا دریایی، شیدا سفیدگری، مریم صبوری و رعنا مورعی بازیگران نمایش «آمادئوس» به کارگردانی جواد مولانیا هستند که از ۱۵ فروردین ۱۳۹۷ تا ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ در تالار حافظ روی صحنه است.
Download new Track Nader Mashayekhi
آموزش موسیقی در ایران فاجعه است
گراتومیک – روزگار است دیگر. بالا دارد، پایین دارد. سختی و آسانی دارد. گاهی مصیبت کرور کرور آوار میشود. هواپیما سقوط میکند. کشتی غرق میشود. زلزله میآید. گاهی دلِ آدم درد میگیرد از این همه غصه. اما مگر نه اینکه «چنان» نماند، پس «چنین» نیز نخواهد ماند؟ بهخصوص آنکه این روزها اسفند است و یک «پنجشنبه»ی بزرگ و نویدِ روزهای بهاری. قرار بود با «نادر مشایخی» دربارهی فعالیتهای جدیدش و به خصوص کنسرواتوار «جان کیج» بپرسیم؛ اما به حیاطِ کنسرواتوار که رفتیم، دیدیم آرام و فارغ از هیاهوی دنیا نشسته است به گپ زدن با دانشجویانش و قهوهاش را مینوشد، برای همین از جای دیگری گفتوگو را آغاز کردیم و از راههای او برای حالِ خوب شنیدیم:
بهانهی گفتوگوی ما چیزِ دیگری است؛ اما اگر اجازه دهید میخواستم بحث را از جای دیگری شروع کنم. به نظر میرسد این روزها یک افسردگی جمعی در جامعهی ما احساس میشود. انگار حال همه بد است؟ به نظر شما چرا؟
من هم نمیدانم چرا؛ فقط میتوانم به حرف نويسندهاي فکر کنم که خوشبختي و بدبختي را تعريف ميکند، او ميگويد آدمي خوشبخت است که تصاوير و تخلياتي که دارد، برايش دست يافتني باشد و آدمي بدبخت است که آرزوها برايش دستيافتني نباشد. ماجرا به همین سادگی است. ما همه حالمان بد است؛ چون خواستههایی داریم که نمیتوانیم برآوردهاش کنیم. مثلاً اگر من آرزو کنم اي کاش بتوانم در کرهی مريخ زندگي کنم، هميشه تا آخر عمر بدبخت میمانم. ما بايد امکانات خودمان را ببينيم و یادمان باشد همهمان امکانات زيادي داريم که میتوانیم با همانها هم خوشحال و خوشبخت باشیم یا لااقل افسرده نباشیم.
مساله همینجاست. همهی ما امکاناتِ زیادی داریم؟
همهمان داریم. مگر امکانات را فقط میشود با پول به دست آورد؟ ببینید حتماً نبايد به تعاريفي که در رسانهها و تلويزيون مطرح میشود، توجه کرد. به نظر من این رسانهها وقت تلف کردن است. من اصلا تلويزيون ندارم و خيالم راحت است. نميگويم تلويزيون یا نفس اطلاعرسانی بد است؛ اما همهی آنها به دنبالِ ایجاد یک سادهلوحی جمعی هستند. میخواهند همه چیز را ساده کنند، در حالی که زندگی با فرمولی که آنها میگویند ساده نمیشود. اتفاقا آنها همه چیز را سخت میکنند. یک شکلی از زندگی ارایه میدهند که قالب و بستهبندی خودشان است. آدمها آن الگو را میگیرند و فکر میکنند چون شبیه آن نیستند، پس آدمهای بدبختی هستند.
راهی هم برای این مساله به ذهنتان میرسد؟
بله راهی ساده – که اتفاقا این بار واقعا ساده است- و خودم همیشه بر اساسِ آن زندگیام را گذراندهام و خوش هم گذشته است.
آن راه چیست؟
اینکه با همون امکاناتي که داريم، ببينيم چکار ميشود کرد و راهی برای ايجاد اميد باز کنیم.
«امید» همیشه سحرآمیز است.
هست؛ اما بگویم من خودم احتياجِ چندانی به اميد ندارم؛ یعنی خودم را فریب نمیدهم. تصميم ميگيرم و کاري ميکنم شد شد؛ نشد هم نشد دیگر. کارِ دیگری میکنم. راهِ دیگری میروم. تعجب میکنید اگر بگویم حیوانِ موردِعلاقهی من «کرم خاکی» است؟
کرم خاکی؟
بله؛ به خاطر اینکه راهش را میرود و اگر به تخته سنگی برخورد کند، متوقف نمیشود. راهش را عوض ميکند. خب اگر بیشتر تعجب میکنید، بگوید که گیاهِ مورد علاقهام هم «علف هرز» است.
آقای مشایخی حتما شوخی میکنید؟
نه اصلا. این گیاه همهجا رشد میکند. در هر آب و هوایی. میانِ سنگها هم رشد میکند. این يعني اينکه باید ياد بگيري با هر امکاناتي کار کني آن وقت ميتواني پيشرفت کني، ما در کشوري هستيم با امکاناتِ به مراتب بیشتر از اروپا.
من با شنیدنِ حرفهای شما مدام گیج میشوم. نمیتوانم این اندازه امیدوار باشم، وقتی میبینم ما همه نسبت به همه نامهربان هستیم.
من فکر ميکنم اين يک مسئله مقطعي است و ايرانيها اينطور نيستند؛ فقط ما این روزها گرفتار هستیم. مشکل مالی داریم. دوروبرمان شلوغ است. ایرانیها مردمانی بسیار بافرهنگ هستند و فرهنگ يک سپر است.
هنوز هم این طور است؟
بله. اصلا نمیفهمم شما چرا این همه ناامید هستید؟ من یک پیشنهاد برای شما دارم. با آدمهای خیلیجوان و آدمهای خیلی پیر معاشرت کنید. از دید آنها به زندگی نگاه کنید. راحت میشوید؛ آنوقت میفهمید که این همه هیاهو، برای هیچ و پوچ است. بعد هم حواستان باشد که افسارِ آرزوهایتان را به سرمایهدارها ندهید. وقتی فلان ماشین را میخواهید و نمیتوانید بخرید، فلان خانه در بهمان جا را حالتان بد میشود. زیبایی همه جا هست؛ به جای اینکه دنبالِ زیبایی در یک هتل لوکس بگردید، در خانهی خودتان پیدایش کنید.
من اما از پورشه و ویلا حرف نمیزنم. وقتی «سانچی» رخ میدهد یا هواپیما سقوط میکند یا پلاسکو به آن شکل در میآید، وقتی زلزله میشود. اینها همه در رفتار و کارِ ما آدمها تأثير دارد؛ اين را چکار کنيم؟
بله بله متوجهم؛ اما من ميتوانم بگويم خودم را در قطعیتت نمياندازم. همهی این اتفاقات هست. همیشه هم بوده است. از این به بعد هم خواهد بود. چه خوب که نباشد. حالا کاری ندارم که خیلی از این اتفاقات میتوانست رخ ندهد و متاسفانه میدهد؛ اما بیبنید نمیشود که فقط به این چیزها فکر کرد و زندگی را رها کرد. اگر قرار است زلزله بيايد حتماً ميآيد؛ پس چرا اینقدر به آن فکر کنم. اگر بخواهیم تنها به مرگ فکر کنیم، پس زندگی چه میشود؟
اين همه مثبتانديشي شما از کجا ميآيد؟ اين حال خوب شما از کجاست؟
نميدانم؛ شاید چون ميدانم راهي ندارم جز اینکه خوب باشم (خنده). من قضايا را ساده و مثبت ببينيم. مجوريم که اینطور فکر کنیم. شما هم امتحانش کنید، ضرر نمیکنید. بعد هم یک چیزِ دیگر. صبحها که از خواب بیدار میشوید، لطفا یک ساعت فقط بنشینید و فکر کنید. صبحها که آدم از خواب بیدار میشود، طبیعت بدنش تازه است؛ آن موقع ميتوانيم بهترين تصميم را بگيريم.
در این میان موسيقي چه نقشي ميتواند داشته باشد؟
موسيقي در رابطه با دريافت از اطراف نقش زيادي دارد. موسيقي شما را به يک فضاي روحي ميبرد تا مسائل را جور ديگري ببينيد، یادم رفت بگویم که موسیقی هم زیاد گوش کنید.
شما به عنوان يک آهنگساز چه رسالت اجتماعيای برای خودتان در نظر دارید؟
راستش را بخواهید؛ من اصلاً به رسالت اجتماعي فکر نميکنم؛ فقط به اين فکر ميکنم خودم آدم خوبی باشم، آنوقت دنیا هم خوب میشود. هر کس با خودش این فکر را بکند همه چیز درست میشود.
اگر بخواهيد اثری در مورد فضايي که امروز در آن به سر ميبريد، بنويسيد اثر شما چه شکلي ميشود؟
نميدانم، يک آهنگساز نبايد به اينها فکر کند، او باید با این مردم و در همین جامعه زندگی کند، آنوقت اثرش خواهناخواه بازتابی از جامعهاش میشود.
خب برسیم به کارهایتان. از «اینتر ارکستر»چه خبر؟
دوازدهم اسفند وسط يک مرکز تجاري کنسرت میدهیم. نوازندهها در گوشه و کنارِ این مرکز حضور دارند.
و آن وقت شما چگونه رهبري ميکنيد؟
خب رهبری شیوههای مختلفی دارد. حداقل سه استایلِ مختلف رهبری وجود دارد. دوستان بايد بدانند رهبری فقط دست تکان دادن و ژست گرفتن نیست.
شما به تازگی در کنسراوتوار «جان کیج» نیز مشغول فعالیت هستید. هدف این کنسرواتوار چیست؟
ما میخواهیم موسیقی را به شیوهای درست آموزش دهیم. آموزش موسیقی در ایران در یک کلمه تعریف میشود: «فاجعه» آخر این چه آموزشی است که بعد از این همه سال، هیچ خروجیای نداشته است؟ ما در ایران به هنرجویان موسیقی آموزش نمیدهیم، تنها وقتِ آنان را تلف میکنیم. حالا ما میخواهیم آن فقدان را پر کنیم، فقدان یادگیری و فقدان اینکه موسیقی یاد بگیریم نه اینکه کتاب و جزوههای بهدردنخور را بخوانیم. اصلا به من چه ربطی دارد که فلان آهنگساز کی به دنیا آمده وچه زمانی مرده است؟ من باید چیزی یاد بگیرم که کاربردی باشد و بتوانم از طریق آن عمل کنم. تاریخ مصرف این چرت و پرتهایی که این روزها در ایران درس داده میشود، گذشته و گندیده و کپک زده است.
شما تصویر وحشتناکی از آموزش موسیقی ارایه میدهید.
خب هست. شما دارید از پانصد سال قبل با جوانی حرف میزنید که دنیایش به سرعت در حالِ رشد است. اینجا کتابهای صد سال پیش تدریس میشود؛ در حالی که اصلا نگاه به هارمونی و موسیقی و نوازندگی به طور کلی تغییر کرده است. حالا ما میخواهیم در این کنسرواتوار، موسیقی را به شکلی درست و پایهای تدریس کنیم. به خصوص اینکه آموزش ما از طریقِ دیجیتال پیش میرود.
مهدی کاظمی: من فکر میکنم این شیوهی آموزش میتواند پاسخ درستی به آن چیزی باشد که آقای مشایخی دربارهی آن صحبت میکنند، بهخصوص اینکه ایشان سابقهی 35 سال فعالیت در حوزهی موسیقی را دارند و این تجربه باید به دیگران منتقل شود. ما فکر کردیم، چرا یک هنرجوی ایرانی، آرزو دارد بعد از اتمام تحصیلاتش در ایران به اروپا برود؟ چرا نباید آن شیوهی تدریس را در همین ایران به اجرا درآورد؟ بهخصوص اینکه ما در کشور خوادمان استادانِ بزرگی چون آقای مشایخی را داریم که با بزرگترین اساتید موسیقی در خارج از ایران برابری میکنند. البته ما شیوههای نوینی را نیز در نظر گرفتهایم و برای مثال تمام اطلاعات دیجیتالی که در ایران هنوز برنامهنویسی نشده را برنامهنویسی کردهایم.
ضرورت این مساله چه بود؟
جوانهای ایرانی – مثلِ خود من- همیشه به دنبال این هستیم که چیزهایی یاد بگیریم؛ اما این امکان وجود ندارد. اینجا فقط اطلاعات تئوریک وجود دارد و نه اطلاعاتِ عملی. مثلا ما یاد میگرفتیم که ساز ویولون چیست؛ اما هیچوقت صدایش را نشنیدیم، آیا این امکان برای کسی که موسیقی کلاسیک خوانده و به موسیقی مدرن علاقه دارد، راهی وجود دارد؟ اصلا برای یک جوان فارغالتحصیلِ موسیقی راهی برای کسبِ درآمد است؟ من خودم یکی از کسانی بودهام که همیشه از این مسایل ضربه خوردهام. ما حالا تئوری و دروس عملی را با هم تدریس میکنیم. امیدوارم به زودی با همراهی استاد «مشایخی» که اگر نبودند، این کنسرواتوار هم نبود، اپلیکیشن جان کیج هم راهاندازی شود.
یعنی هنرجو به صورت حضوری درس میگیرد یا از طریقِ دیجیتال؟
حضوری؛ اما هدف ما این است که تمام اتفاقاتی که در حوزهی تدریس موسیقی در دنیا رخ میدهد در اینجا هم پیاده شود. ما مجوز وزارت علوم و تحقیقات و فناوری ایران و وزارت ارشاد را داریم و از دانشگاه گرجستان و ارمستان هم تاییدیه دریافت کردهایم.
چرا جان کیج؟
این پیشنهاد استاد مشایخی بود، ما ابتدا نامِ آن را «کنسرواتوار شوپن» گذاشته بودیم و کنسرواتور «کیج» برای اولین بار در دنیا افتتاح شد.
آقای مشایخی میدانم که «کیج» هنرمند مورد علاقهتان است؛ اما جز این دلیلِ دیگری نیز برای این نامگذاری داشتید؟
ببینید یک کودک تا وقتی دندان ندارد، فقط به او مایعات و چیزهای خیلی نرم میدهند؛ بعد است که میتواند غذا بخورد. به نظرم کیج باعث شد ما در موسیقی دندان در بیاوریم، یعنی قبلش ما تنها یک شکل موسیقی در ایران داشتیم که البته بسیار هم مناسب بود و من خودم هم هنوز آن موسیقی را دوست دارم و ارکسترهایی را رهبری میکنم؛ اما نگرشی که «جان کیج» وارد موسیقی کرد، نگاهی بود که تمام بنیانهای موسیقی را تغییر داد، یکباره محور اصلی را از ساخت موسیقی به شنیدن آورد. این به نظر من عالی است. نگاهی که «کیج» نسبت به موسیقی داشت، دنیا را تغییر داد و من فکر میکنم موسیقی را میتوان به قبل و بعد از او تقسیمبندی کرد. با این دیدگاه ما دیگر خودمان میتوانیم با شنیدن صدا را تبدیل به موسیقی کنیم، البته بگذریم که حافظ قرنها پیش در این زمینه صحبت کرده و اگرچه من اصلاً دوست ندارم بگویم هنر تنها نزد ایرانیان است و بس، اما این بیت حافظ گویای همه چیز است: « به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق/ به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید»
ببینید اگر موسیقی مدرن در دنیا تا این اندازه جدی شده است، به خاطر این است که آنها موسیقی کلاسیک را در بالاترین حد خود شناختهاند؛ اما ما هنوز در اجرای قطعاتِ سادهی موسیقی کلاسیک هم مشکل داریم و ارکسترها بعد از ماهها تمرین هم نمیتوانند از پسِ اجرای آن برآیند؟ اصلاً چه ضرورتی وجود دارد که به چیزهای دیگر فکر کنیم؟
ببینید مسأله این است که شما موسیقی را به شکلِ زنجیروار بررسی میکنید؛ در حالی که سبکهای مختلف موسیقی هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند، اصلاً هیچگونه زنجیرهی تاریخی در موسیقی وجود ندارد، ما دوست داریم برای اینکه سادهتر با مسایل برخورد کنیم، یک زنجیرهی خیالی درست کنیم خیالی، به خصوص ما ایرانیها استاد این کاریم، یعنی استاد سرهم بندی کردن، در حالی که در موسیقی از لحاظ زمانی هیچگونه زنجیرة تاریخی وجود ندارد، اصلاً این چه کاری است؟ این چه وقت تلف کردنی است که تا این اندازه مصنوعی و ابتدایی با موسیقی برخورد میشود؟ شما ممکن است 30 سال زمان نیاز داشته باشید تا به موسیقی کلاسیک احاطه پیدا کنید، کی زمانِ وارد شدن به موسیقیهای دیگر است. مدام میشنویم که «واگنر آهنگساز بزرگی بوده است.» اینها چه فایدهای دارد؟ آقای موزیسین یک چیزی بگو دست ما را بگیرد و بر داریم ببریم خانهمان، هی تعریفهای الکی، مدام میگویند موسیقی فاخر؟ موسیقی فاخر چیست؟ تعریف کن! تو موزیسینی! گویندهی تلوزیون که نیستی، یک جملة درست فنی موسیقی بگو بابا، آبروی ما را بردی (خنده) اصلا من یک سؤالی میکنم، ما بهتر است از این دو مورد به کدام توجه کنیم؟ آهنگسازی که 200 سال پیش زندگی میکرده و 5000 کیلومتر از ما دورتر است یا اینکه آهنگسازی که زمان ما زندگی میکرده و 5000 کیلومتر از ما دورتر است؟ خود آلمانیهای امروز هم با زبانِ بتهوون مشکل دارند، ما چگونه باید آن را درک کنیم؟
این یعنی اینکه باید به موسیقی کلاسیک بیتوجه باشیم؟
اگر میخواهید در مورد موسیقی فنی صحبت کنید نمیتوانید واژههای اینقدر گسترده و عمومی بگویید، برخلاف چیزی که اینجا باب است؛ آسمان همهجا یک رنگ نیست، به نظرم افکاری که ما راجعبه موسیقی کلاسیک داریم، خیلی خیلی ابتدایی و ادبی است. اصلاً شما برنامههای ارکستر سموفیک را ببینید؛ این موسیقی کلاسیک است؟ کدام ارکستر سمفونیکی در دنیا «شاگرد جادوگر» را اجرا میکند. موسیقی کلاسیک موسیقیای است که وقتی من از سالنِ کنسرت بیرون میآیم، به دوستم نگویم خب برویم پیتزا بخوریم؟ آخه دو ساعت چی میشنیدی؟ یعنی تمام شد؟ سرگرم شدی رفت؟ اصلاً هدف و تکلیف موسیقی سرگرمی نیست، باید چیزی به مخاطب بدهد که با خودش بردارد و ببرد. باید زندگیاش را عوض کند، آن است که موسیقی است، موسیقی زندگی من را عوض کرد، توانسته به من خوشبختی بدهدد، این مساله خیلی مهم است.
آقای مشایخی وضعیت تدریس در دانشگاهها هم با همین مشکلات مواجه است؟
با وجود استادانِ خوبی که در آنجا وجود دارد؛ بله! چون زیربنای آموزشِ ما فاجعهست. ببینید تمام ایرانیهایی که تئوری موسیقی نوشتند، کسانی بودند که در سالهای 50 به اروپا رفتند. این بسیار عالی است؛ اما یک مشکل بزرگ دارند؛ اینکه این روزها اروپاییها کمتر دلشان میخواهد از گذشتهشان چیزی بشنوند. گذشتهی آنان جنگ است و تورم و فاجعههای بیشمار. به همین خاطر به خودشان گفتند: «ما از سال صفر شروع میکنیم» این مساله در کتابهای تئوری موسیقی آنجا تاثیر گذاشت و بسیار دربارهی مسایل اجتماعی بحث شد؛ اما این جنبة اجتماعی موسیقی کلاسیک اصلاً در ایران لحاظ نشده است و به همین خاطر تئوری موسیقی کلاسیک یک تئوری اخته شده است و آن وقت میگویند که گوش جوان ایرانی بد است؛ کسی از خودش نمیپرسد اگر در یک کلاس گوش 40 نفر بد است؛ تقصیر چه کسی است؟
تمام اینها یعنی اینکه قرار است شما را در بحث آموزش متمرکزتر از گذشته ببینیم؟
من در این سالها در دانشگاه تهران، دانشگاه سوره، دانشگاه هنر و کنسرواتورها و آموزشگاههای مختلف درس دادهام و به این نتیجه رسیدهام که جوانان از موسیقی چه میخواهند. همینطور که متوجه شدهام که این شیوهی آموزش هیچ رضایت خاطری برای جوانان به وجود نمیآورد؛ حالا امیدوارم در این کنسرواتوار این اتفاق به بهترین شکل رخ دهد.
دانیال کلانتری: آنچه واضح است، اینکه روند آموزش ما از دنیا عقبتر است؛ برای رسیدن به نقطهای که آنها هماکنون هستند، میتوان از یک راه میانبر به اسم تکنولوژی استفاده کرد. فکر میکنم اگر تمرکز اصلی روی الکتروآکوستیک، برنامهنویسی و مسالهی زبان باشد، میتوان این فاصله را کم کرد. گاهی برخی گمان میکنند که یک آهنگساز به مسایلی از این دست نیاز ندارد، در حالیکه این یک اشتباه بزرگ است. این چیزی است که اینجا قرار است آموزش دهیم و بگوییم همانطور که در گذشته، یک آهنگساز نیاز به یادگیری نوازندگی پیانو داشت؛ حالا نیاز به برنامهنویسی دارد.
مهدی کاظمی: برای این اهداف تنها استاد مشایخی میتوانستند به ما کمک کنند، کسی که با متدهای روز اروپا آشناست و همراهی خوب است. من خودم 1600 کیلومتر راه آمدم تا در دانشگاه هنر تحصیل کنم و با یک فاجعه روبهرو شدم و حالا امیدواریم که بتوانم گامی مثبت در این زمینه برداریم.
دانیال کاظمی: ما تلاش کردیم که در کنارِ موسیقی، زبان را به هنرجویان درس دهیم و برای اولین بار نیز از اطلس موسیقی استفاده میکنیم. تئوری موسیقیمان نیز قبل از سدة بیست و بعد از سدة بیست است.
مهدی کاظمی: اساتید دانشگاهها معمولا روش و عقیدهی خودشان را درس میدهند؛ اینجا اما همه با یک هدف و ایدئولوژی مشترک درس میدهند.
Download new Track Nader Mashayekhi
ده هزار بار «دریاچه قو» و «شهرزاد» را گوش دادیم!
گراتومیک – نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر گفت: کسانی به جشنواره موسیقی میآیند که در طول سال به اندازه کافی آنها را میشنویم؛ به نظر من اکنون برای ایران موسیقی سرگرمکننده لازم و ضروری نیست.
رضا مهدوی مجری کارشناس موسیقی «چشم شب روشن» دوشنبه شب میزبان نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر بود.
مشایخی در ابتدای این برنامه درباره موسیقی مدرن گفت: یک بار در اتریش از من پرسیدند چه چیزی در موسیقی شما ایرانی است؟ گفتم خود من! من یک ایرانی هستم که اینطور موسیقی مینویسد. سه چهار ماه پیش در تالار وحدت ما موسیقی اجرا کردیم که هیچ ارتباطی نه به موسیقی کلاسیک و نه به موسیقی اصیل ایرانی داشت بلکه ساخته و پرداخته همان لحظه بود.
وی افزود: شما باید تشویق حضار را میدیدید. تا به حال در زندگیام کسی اینطور مرا تشویق نکرده بود. چرا؟ چون ما داریم سعی میکنیم با مکانیک ذهنی تفکری ایرانی زندگی کنیم. مکانیک ذهنی ما سرهم بندی است من هم همین کار را میکنم. سرهم بندی خیلی هم خوب است.
این آهنگساز یادآور شد: مثل خانمهای خانه که وقتی مهمان برایشان میآید از چیزهای مختلفی که در خانه دارند غذایی را سرهم میکنند و اتفاقا خوشمزه هم میشود. چون آنها به طعم و مزه آگاهند. ما ایرانیها در اکثر کارهایمان اینطور هستیم. بنابراین بهتر است در کاری که بهتر آن را بلدیم وارد شویم.
موسیقی در ایران در گذشته جایگاه اجتماعی نداشت
مشایخی تصریح کرد: نت یعنی یادداشت و ما فقط چیزی را مینویسیم تا یادمان بماند، و گرنه احساس را که نمیشود نوشت. آدم باید ساز بزند و ساز زدن را ببیند. آدم با چشمش هم میبیند.
وی که رهبری گروه هایی چون وین ۲۰۰۱ و کاپلا کوندورتا را در کارنامه دارد، ادامه داد: وقتی من در وین شروع کردم 4 سال دوره ابتدایی و 4 سال دوره آکادمیک آهنگسازی بود. اما حالا بخش ابتدایی 2 سال شده است. چرا کوتاه شده است؟ چون متدها تغییر کرده است. جوانها متدهای 50 سال پیش را طور دیگری میبینند و ابراز میکنند و این را باید درک کرد.
این رهبر ارکستر افزود: موسیقی در ایران در گذشته جایگاه اجتماعی نداشت و افراد را مطرب خطاب میکردند اما همزمان در اروپا عکس این رخ میداد. این جریان باعث شده بود ما بترسیم. آقای وزیری برای همین کتاب نوشت که به نوعی به جامعه ثابت کند، مطرب نیست.
موسیقی دانشگاهی نیست
مشایخی تصریح کرد: برداشتهاند همه رشتههای موسیقی را دانشگاهی کردهاند. اما موسیقی دانشگاهی نیست، باید وردست استاد بایستی. جلیل شهناز چند سال وردست استادش بود؟ باید برای استادت چای بریزی و کارش را ببینی و کنارش باشی. هر کاری قلق دارد، موسیقی با قلقش درست میشود. نمیشود من فقط کتاب آشپزی بخوانم و بروم درس هم بدهم! حالا در موسیقی اینطوری شده است. موسیقی دانشگاهی نیست بلکه رابطه شاگرد استادی است.
این رهبر ارکستر پیشکسوت تاکید کرد: زیبایی زندگی در ایران این است که ما با اتفاق زندگی میکنیم و هر جوان ایرانی این قابلیت را دارد تا خودش را با اتفاقات هماهنگ کند.
وی تصریح کرد: در تمام دانشگاهها چیزی که از لحاظ تئوری درس میدهند کاملا اشتباه است. جوانها هم این را فهمیدهاند و تازه وقتی بعد از 4 سال از دانشگاه بیرون میآیند است که شروع میکنند به یاد گرفتن. این کارها دیگر قدیمی شده است. هر دفعه من به شورای پایان نامه رفتم دعوایم شد. این کارها درست نیست و بیوجدانی است. باید روی کار دیگران با وجدان قضاوت کرد.
در تهران فرصت دیدن پیدا کردهام
وی تصریح کرد: من نمیگویم همه چیز را دور بریزیم و ببینیم اروپا چه میکند. نه اصلا. من میگویم با همین مصالحی که در اختیار داریم و کار با آنها را بلدیم، فعالیت کنیم. من در تهران فرصت دیدن پیدا کردهام. فرصت شنیدن یافتهام. اتفاقا آدم باید از صدایی که از آن آزار میبیند گوش بدهد. من صبح ها با قهوه در تراس مینشینم و نیم ساعت موسیقی خیابان را گوش میدهم و این خیلی زیبا است.
مشایخی درباره جشنواره موسیقی فجر یادآور شد: جشنواره چیست وقتی کسانی میآیند که در طول سال به اندازه کافی آنها را میشنویم. جشنواره برای این است تا موقعیتی را در اختیار مخاطب بگذارد تا عادت شنیداری دیگری داشته باشد. اینگونه سعی میکنیم تجربه شنیدن را در اختیار مردم بگذاریم. من چیزی را مینویسم که به آن اعتقاد دارم و آن چیزی که به نظر من اکنون برای ایران لازم و ضروری است موسیقی سرگرم کننده نیست بلکه موسیقی الهام بخش است.
هزار بار به دریاچه قو و شهرزاد گوش دادیم!
وی ادامه داد: موسیقی هایی در زندگی من وجود داشته که زندگیام را تغییر داده است. می شود به موسیقی اینگونه نگاه کرد. نه اینکه بیاییم والت دیزنی بزنیم و خسته کننده باشیم. به خدا اینها را شنیدهایم، ده هزار بار به دریاچه قو و شهرزاد گوش دادهایم.
این آهنگساز شناخته شده در ادامه درباره تماشای نمایشی از جلال تهرانی اظهار کرد: به نظر من حضور تهرانی در هنر ایران ضروری است و افکاری دارد که بنیادین است و به من چیز یاد می دهد. طوری که ایشان درباره رابطه تئاتر و جامعه ایران صحبت می کند تا به حال نشنیده بودم و دوست داشتم با افتخار و علاقه به او کمک کنم، اما فرصت نشد.
وی ادامه داد: تهرانی اینگونه است که از اول به مخاطبش اعلام میکند شما آمده اید تئاتر ببینید و ما هنرپیشهایم. اما با دیالوگهای درجه یک کاری میکند که ما با شخصیتی که نمیشناسیمش همذات پنداری میکنیم. تا جایی که من میدانم تئاتر و موسیقی همیشه با هم بودهاند.
کاری که این روزها میکنم فقط آموزش است
مشایخی درباره کارهای تازه خود گفت: کاری که این روزها میکنم فقط آموزش است. ما والدین را آموزش میدهیم تا با فرزند یک ساله خود چطور کار کنند. من با فرزند خودم از همین سن شروع به کار کردم و اکنون گوش او آبسولوت است و دقیق میداند چه نتی زده می شود. این یک چیز اکتسابی است.
وی در پایان گفت: من اینطور فکر میکنم و زندگی میکنم؛ میگویم دقت در مشاهده شنیداری، زنده بودن را تبدیل به زندگی کردن میکند.
«چشم شب روشن» به تهیه کنندگی امیر قمیشی و با اجرای محمد صالح علا شنبه تا چهارشنبهها ساعت ۲۳ از شبکه چهار سیما روی آنتن میرود.
Download new Track Nader Mashayekhi
نادر مشایخی با حضور به بیان دیدگاههایش دربارهی اوضاع موسیقی کلاسیک در ایران پرداخت و شرحی از فعالیتهای کنونیاش را برای علاقهمندان به موسیقی ارائه کرد.
مرد آرام و بیادعا و البته پُرمغزِ موسیقی کلاسیک، از سال 1392 زندگی در اتریش را رها کرد و به ایران بازگشت. همان روزهای آغازینی که به ایران آمده بود از حال خوبش در تهران میگفت. همان سال در یک روز سرد زمستانی با او قرار ملاقاتی داشتم. وارونگی هوا نفس کشیدن را دشوار کرده بود. او با عصا آمد. «اماس» تأثیرش را بر او گذاشته بود، با لبخند گفت: «این هوا و این آلودگی برایم از هر چیزی بهتر است.»، نادر مشایخی از همان موقع تصمیم گرفت که در ایران بماند؛ چرا که اینجا را دوست داشت و میخواست اینجا بماند.
در آن روز سردِ زمستانی که هوا پُر از آلودگی بود، مشایخی کلاهی به سر داشت، عصایی به دست و عینکی بر چشم و کُتی هم بر تن. حالا هم همانگونه است؛ فقط رنگ کلاه و لباسها تغییر کرده است. در این مدت با چند ارکستر کار کرده و اکنون هم ارکستر خودش را تشکیل داده است. «اینتر ارکستر» جایی است که نادر مشایخی میخواهد ایدهها و خواستههایش را آنجا اجرایی کند. بداههنوازی و بداههسازی با ارکستر از جمله ایدههای نادر مشایخی است. او این کار را براساس فُرم موسیقی در دوران مصر باستان و با توجه به فرهنگ ایرانی برگزیده است. مشایخی در اتریش درسِ موسیقی خوانده و بهخوبی با فُرمهای مختلف رهبری ارکستر در دورههای مختلف آشناست.
به هر روی بار دیگر قراری با نادر مشایخی گذاشتیم تا از فعالیتهای این روزهایش باخبر شویم و البته مباحثی را درباره رهبری ارکستر و چگونگی انتخاب یک رهبرِ خوب، با او مطرح کنیم.
چند سال پیش پیشنهادی مطرح شد که بر مبنای آن ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی ایران در هم ادغام میشدند و یک ارکستر به نام ارکستر سمفونیک ملی ایران تشکیل میشد. در این ادغام یک ارکستر هم کار ارکستر سمفونیک را میکرد و هم کار ارکستر ملی را. البته این پیشنهاد از همان روز اول با مخالف برخیها مواجه شد و در نهایت هم عملی نشد. به نظر شما چنین پیشنهادی شدنی است.
بله. اما آن ارکستر دیگر ارکستر دولتی نیست. در کشورهای مختلف هم چنین چیزی داریم. وقتی نهادی به صورت دولتی ایجاد میشود تمام وجوه دولتی را شامل میشود. یعنی نوازندگان بیمه باید داشته باشند و حقوق ماهیانه و بسیاری مسائل دیگر. این فُرم را میتوان امتحان کرد اما من به شکل کارِ پروژهای شک دارم.
اشتباه نکنید، این پیشنهاد منظورش کار پروژهای نوازندگان با ارکستر نبود. در این پیشنهاد قرار بود ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی با هم ادغام شوند و یک ارکستر واحد و در عین حال دولتی داشته باشیم. در حالی که اکنون دو ارکستر داریم که هر کدام هم گروه نوازندگان سازهای زهی و سازهای بادی و کوبهای را دارند. در حالی که اگر این دو ارکستر در هم ادغام شوند، هر گروه از نوازندگان سازهای زهی، بادی و کوبهای ثابت میمانند و به فراخور هر اجرایی، برخی از نوازندگان به ارکستر اضافه یا از ارکستر جدا میشوند.
این کار شدنی است. شاید بد فکری هم نباشد.
من «اینتر ارکستر» را درست کردم چرا که اعتقاد دارم ما در قسمتی از موسیقی دچار سوءتفاهم شدهایم. از سال 1790 تا 1890 اتفاقهایی افتاده که باعث سوءتفاهم شده است. این باعث شده که موسیقی سمفونیک به اشتباه وارد ایران شود. من میگویم با این صد سال کار نداشته باشیم. چرا که قبل و بعد از این صد سال موسیقی بِکرتر است. موسیقی رمانتیک و موسیقی بتهوون در ایران تحریف شده است. هیچ جنبهای از موسیقی بتهوون، جز جنبه حماسیاش مورد توجه قرار نگرفته است؛ در حالی که موسیقی بتهوون وجهههای بسیاری دارد.
مثلا طنز در موسیقی آبسترک یکی از دشوارترین کارهاست. از استادان این کار بتهوون، هایدن و موتزارت هستند. اینها میتوانستند با پیچیدگی بسیار این کار را بکنند.
مُدرنترین سمفونی بتهوون سمفونی 6 است. این سمفونی پیشنهاد برای عادت شنیداری جدید است اما برای ما اصلا جالب نیست و تا کنون یک بار هم در ایران اجرا نشده است، اگر هم اجرا شده، 50 سال پیش بوده است. «ماله» را در ایران اصلا اجرا نمیکنند و میگویند دشوار است، در حالی که اینگونه نیست. اگر ما دشوار بگیریمش، دشوار میشود.
به تازگی در ارکستر ملی ایران شعار جوانگرایی را مطرح کردهاند و رهبر جوانی(مهدی وجدانی) را به عنوان رهبر مهمان این ارکستر در نظر گرفتهاند. این انتخاب با انتقادهای بسیاری روبهرو شد که مهمترین علتش هم داشتنِ سِمتِ دولتی از سوی رهبر مهمان ارکستر و البته کمتجربگی او در امرِ رهبری ارکستر بود. شما نظرتان دربارهی جوانگرایی چیست و به نظر شما این کار باید با چه اصولی انجام شود.
ما کشوری جوان هستیم. پس ما باید خودمان را به جوانان معطوف کنیم. راستش را بخواهید من از جوانان بیشتر یاد گرفتهام. هر موقع مشکلی داشتهام با این جوانان مشورت میکنم و همیشه نتیجههای بسیار خوبی گرفتهام. این نشان میدهد که باید کار را در اختیار این جوانان قرار داد و همین کافی است. نباید در کارشان دخالت کنیم و سعی کنیم آنچه بلدیم را به خوردشان بدهیم، بلکه باید چیزی که بلد نیستند را به آنها یادآور شد.
این که یک جوان چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا بتواند رهبری یک ارکستر را برعهده بگیرد، بستگی به نظر رهبر دائم آن ارکستر دارد. باید کار آن جوان و چگونگی تمرین کردنش با ارکستر را دیده باشد. این درست مانند یک آزمون است. در اروپا اصلا اینگونه نیست که کسی از دانشگاه فارغالتحصیل شده باشد و بلافاصله از او برای رهبری یک ارکستر دعوت کنند. در آنجا اصلا اعتماد نمیکنند. مگر این که جوانی یک جایزه معتبر را گرفته باشد که در آن صورت هم او را با نظر نوازندگان ارکستر و با نظر رهبر دائم ارکستر دعوت میکنند و فرصت تمرین با ارکستر را به او میدهند. اگر در تمرین سربلند بیرون آمد، اجازهی همکاریهای بیشتری به او میدهند.
ارکستر فیلارمونیک برلین هرگز دستیار رهبر قبول نمیکند. ارکستر رهبری را انتخاب میکند و تنها با او کار میکند.
در پنج دقیقهی اولی که رهبر ارکستر، با ارکستر تمرین میکند، میتوان فهمید که طرف این کاره هست یا این که خالیبندی میکند. رهبری ارکستر رشتهای است که خالیبندی در آن زیاد است. اگر میمون را جلوی ارکستر بگذاریم و دست تکان دهد، ارکستر مینوازد، اما مهم این است که کیفیت کار رهبر ارکستر چیست و چگونه میتواند با نوازندگان ارتباط برقرار کرد. در واقع رهبر ارکستر باید سه مرحلهی مشاهده، دریافت و انتقال را به خوبی انجام دهد.
رهبر مهمان ارکستر ملی یعنی آقای وجدانی، همزمان سه سِمتِ مسئول روابط عمومی معاونت هنری، مدیر روابط عمومی جشنواره موسیقی فجر و مدیر روابط عمومی جشنواره موسیقی نواحی را برعهده دارد و در عین حال به عنوان اولین رهبر مهمان ارکستر ملی هم انتخاب شد.
شما چنین انتخابی را چگونه میبینید.
باید کار او را دید. من که نمیتوانم تصور کنم که همزمان سه پُست داشته باشم و بعد بیایم رهبری ارکستر هم بکنم. یعنی به نظر من شدنی نیست. بله! میتوانم مقابل ارکستر بایستم و دستم را تکان دهم اما این رهبری درستی نیست.
اگر بخواهیم رهبری ارکستر را به طور جدی دنبال کنیم، روزانه حداقل باید 5 ساعت وقت گذاشت و زیر این زمان بیفایده است. رهبری ارکستر کار آسانی نیست. حفظ کردن یک قطعه کار آسانی نیست و بدون حفظ کردن یک قطعه اصلا نمیتوان آن را رهبری کرد. اگر نُت جلوی رهبر ارکستر قرار دارد برای این است که گاهی یک تک نگاه به نُتها بیاندازد و یادش بماند، همین. مسئله اصلی این است که باید قطعه را حفظ کرد. اصلا برای حفظ کردن هر قطعهای متُد وجود دارد و ما در دانشگاه دو سال طول کشید این متُد را یاد بگیریم.
فکر نمیکنم آدم با سه تا پُست دولتی بتواند رهبری ارکستر هم انجام دهد. البته الان خیلیها در ایران رهبریِ بلااستفاده میکنند و تنها دست تکان میدهند.
به نظر شما اینگونه انتخابهای نادرست و تصمیمهای غلط که در عرصه موسیقی و البته دیگر هنرها اتخاذ میشود، ریشهاش از کجاست و با چه هدفی انجام میشود. مگر نه این که بسیاری از همین تصمیم گیریها از سوی کسانی عملی میشود که شاید وجاهت بالایی در هنر کشور دارند.
واقعیت این است که وقتی با افراد به تنهایی صحبت میکنید، حرفهای درستی میزنند اما وقتی به نهادهای دولتی و به شوراها میروند تصمیمهایی میگیرند که برخلاف حرفهایشان است.
ما به فردیت جوانان نیاز داریم چرا که باید وحدت داشته باشیم. این که من بدانم شما عقیده خودت را داری اما ایرانی هستی. این که من بدانم یک ایرانی حاضر است خودش را فدای من کند و من هم حاضرم خودم را فدای او کنم و این در حالی است که شاید اختلاف نظر هم داشته باشیم. ما که چرخ دنده نیستیم. آدم هستیم و هر کدام نظرهای خودمان را داریم. جوانان ما چرخ دنده نیستند.
جوانگرایی از سوی بزرگان انقلاب همیشه مورد تاکید قرار گرفته است. رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانیهایشان به توان جوانان ایرانی برای ساخت موشکهایی اشاره کردند که هزاران کیلومتر را میپیمایند و در نهایت هم به هدف میخورند، ایشان گفتند که چرا ساخت اتوموبیل را به همین جوانان نمیسپارید تا بهترین خودروها را طراحی کنند و بسازند.
این نشان میدهد که ما اگر کارها را به درستی به جوانان بسپاریم حتما به موفقیت و پیشرفت میرسیم، اما به شرطی که این کار به درستی انجام شود.
متاسفانه با شعار جوانگرایی کارهایی میشود که در نهایت هدفش پیشرفت نیست و تنها با هدف ایجاد رزومه برای برخی افرادِ خاص انجام میشود.
شما همین الان چند رهبر ایرانیِ جوان میشناسید که توان رهبری ارکستر ملی یا ارکستر سمفونیک را دارند.
حسین پشتکار چندی پیش در آلمان جایزهای بینالمللی در زمینه رهبری ارکستر گرفت. البته باید کارش را دید اما به هر حال چنین جایزهی مهمی را به راحتی نمیتوان به دست آورد. باید این امکان به این جوان داده شود تا تواناییهایش را به نمایش بگذارد. ارکستر فیلارمونیک برلین هم همین کار را میکند، وقتی کسی در زمینه رهبری ارکستر جایزهای میگیرد، امکان تمرین با ارکستر را به او میدهد و اگر در تمرین موفق باشد حتما امکان اجرا هم به او میدهد.
علی رهبری هم از همین راه مطرح شد. او جایزه بیزانسون را گرفت و بعد امکان رهبری ارکستری مهم را به او دادند. این به نوعی سکوی پرتاب علی رهبری بود.
به نظرم رهبر دائم هر ارکستر باید هواسش جمع باشد و چهرههای مستعد را دعوت کند تا با ارکستر تمرین کنند و نتیجه کارشان را ببیند.
بین جوانانی که در عرصه رهبری ارکستر کار میکنند، کسی را میشناسید که بتواند به عنوان رهبر مهمان، ارکستر سمفونیک تهران یا ارکستر ملی را رهبری کند.
برخی از جوانان هستند که مشغول کار کردن هستند و در یکی دو سال آینده به این توانایی میرسند. باید دقت کرد که مسئله اجرای یک کنسرت نیست. رهبر ارکستر باید حداقل رپرتوار 70 قطعه را حفظ باشد تا بتواند هفتهای یک کنسرت برگزار کند. یعنی اگر برای همین فردا رهبری را به یک ارکستر دعوت کردند، بتواند برود و کارش را به خوبی انجام دهد. ما که اینگونه یاد گرفتیم. اصلا چهار سال رهبری ارکستر میخوانی که این چیزها را یاد بگیری.
پنج دقیقهی نخستی که رهبر ارکستر با نوازندگان تمرین میکند، نشان دهندهی کیفیت کار رهبر ارکستر است.
در ماههای آینده چه برنامههایی برای اجرا با «اینتر ارکستر» دارید.
اول آذر در سنندج کنسرتی با آقای صدرالله نصیری نوازنده دیوان و خوانندهای درجه یک برگزار میکنیم. خودش کُرد است و آهنگساز هم هست. ما با ارکستر کوچک و با سرگروههای «اینتر ارکستر» این کنسرت را در سنندج برگزار میکنیم.
آخر آذر کنسرت دوم «باخ» را اجرا میکنیم. قرار است در طول یک سال و ماهی یک بار، اجراهایی براساس آثار باخ به صحنه ببریم. جالب این که این پیشنهاد از سوی دفتر موسیقی به ما ارائه شده است. من حدود 30 سال منتظر ماندم تا چنین پیشنهادی به دستم برسد. این پیشنهاد را آقای طالبی مطرح کرده و واقعا جای تشکر دارد.
اجرا کردن این طرح یعنی آشناییِ مخاطبان با آثار باخ و این میتواند اتفاق خوبی در عرصه موسیقی کلاسیک باشد.
ما آهنگساز خوب و آهنگساز استاد دارم و سه آهنگساز اَبراستاد هم داریم. اَبراستاد کسانی هستند که در هنگام اجرای آثارشان اگر اشتباهی پیش بیاید از آهنگساز نیست و مطمئن باشید که اشتباه از شماست. یکی از این اَبراستادان «باخ» است.(میخندد)
«یوهان» هرگز اشتباده نمیکند.
هیچوقت.
شما در طول یک سال ماهی یک کنسرت باخ اجرا میکنید. قراردادتان با دفتر موسیقی به چه صورتی است. آنها همهی هزینههای ارکستر را میدهند یا این که تنها سالن را در اختیار شما میگذارند.
این اجراها در تالار رودکی برگزار میشوند. دفتر موسیقی سالن و تبلیغات و برخی امکانات استثنایی به ما میدهد.
ما میخواهیم در پُشت ارکستر و حتی وسط ارکستر هم مخاطب بنشیند.
این کنسرتهای باخ با همان رویه خودتان که همراه با نوآوری است، روی صحنه میروند؟
نوع کنسرت دادن برای من مسئله است. این که در یک کنسرت قطعههایی از بتهوون و چایکوفسکی و بعد شومان برگزار میشود، از نظر من پذیرفتنی نیست. این انتقادی است که به کنسرتهای اروپا وارد است. هر بار که در اتریش کنسرت میرفتم اعصابم خُرد میشد. من میخواستم با یک نوع موسیقی مواجه شوم. اثر یک آهنگساز میتواند تمام حواس من را در یک شب به خود جلب کند و نیازی به چند آهنگساز با دنیاهای ذهنی متفاوت نیست. یک سمفونی «ماله» میتواند تمام ذهن شما را در یک شب و حتی در یک هفته تحت تاثیر قرار دهد.
این مُدل کنسرتها از نیمههای قرن هجدهم و با اجراهای مندلسون مُد میشود. یعنی مندلسون قطعههایی از سالهای گذشته اجرا میکند. یعنی برای نخستین بار بازشنوی ایجاد میشود. مندلسون پس از صد سال اثری از «باخ» را اجرا کرد. تا قبل از آن بازشنوی وجود نداشته و همیشه آثار جدید اجرا میشده است. تا پیش از مندلسون مردم با فرهنگ بازشنیدن و تفسیر آثار آشنا نبودهاند.
این اتفاق بسیار خوبی است. چرا که مخاطبان میتوانند در طول یک سال با آثار «باخ» آشنا شوند و این آثار را به خوبی بشنوند.
در ایران تنها جنبه استاتیکی موسیقی «باخ» مورد توجه قرار میگیرد در حالی که جنبه اجتماعی و اخلاقی موسیقی «باخ» به مراتب مهمتر است. «باخ» آهنگساز اصوات نیست، او آهنگساز ایده است.
سخن آخر.
جوانگرایی همیشه شعار من بوده است. مسئله این است که بگذاریم جوانان کار کنند. نباید به انتخاب اَلکی پرداخت. این کار منیّت را در جوانان ایجاد میکند. منیّت خوب نیست، بلکه فردیت مهم است. تعارف کردن مسئلهای است که موسیقی ایران را 100 سال عقب انداخته است. چرا وقتی از چیزی بدمان میآید بیان نمیکنیم. وقتی چیزی خوب نیست، باید بگوییم که خوب نیست. تعارف را باید کنار گذاشت. من بارها گفتهام که چرا کنسرت من را هو نمیکنید. جرات داشته باشید و هو کنید. یکی دست میزند و یکی هو میکند. این یعنی بهادادن به فردیت.
منبع:تسنیم
یاسر شیخی یگانه
Download new Track Nader Mashayekhi
نادر مشایخی گفت کار ارکستراسیون قلق دارد و علی اکبر قربانی اعلام کرد نوشتن این کتاب برایش رسیدن به یک متد آموزشی است.
مراسم رونمایی کتاب «ارکستراسیون به زبان ساده» نوشته علی اکبر قربانی ظهر دیروز با حضور فرهاد فخرالدینی، نادر مشایخی و وحید تاج در دانشگاه علمی ـ کاربردی واحد 46 برگزار شد.
فرهاد فخرالدینی در ابتدای این نشست با بیان اینکه این روزها جایی نمیروم و معمولا در خانه هستم، گفت: خوشحالم که میبینم جوانان ما راهی را میروند که باید بروند. ما پیشینه درخشانی در عرصه موسیقی داریم که تداوم این راه از خوشبختیهای ماست. موسس ارکستر ملی ایران ادامه داد: کتابهای ارزشمندی که درباره موسیقی داریم از حدود هزار سال پیش نگاشته شدهاند. شاید مهمترین کتابها از آن صفیالدین ارموی و عبدالقادر مراغهای باشد. اینها به صورت علمی با موسیقی برخورد کردهاند، یعنی موسیقی یک علم است که توام با خلاقیت است. شما باید هم دانش موسیقی داشته باشید و هم خلاق باشید تا بتوانید اثری درخور تولید کنید.
وی با اشاره به کتاب «ارکستراسیون به زبان ساده» بیان کرد: آقای قربانی همواره در حال کار کردن هستند. نوشتن کتاب سود مالی ندارد. با تیراژ کمی که در کشور ما برای کتابها وجود دارد، خبری از سود مالی نیست. امیدواری ما این است که شما جوانان این راه موسیقی را ادامه میدهید و به نتیجه میرسانید. بیان مطالب علمی و فنی به زبان ساده کار دشواری است. در این کار آقای قربانی موفق بودهاند. ایشان در ارکستر فعالیت مستمر داشتهاند. من حدود 50 سال است در موسیقی و در ارکستر کار کرده ام و آقای قربانی هم زمان زیادی در کنار خودم کار کرده است. این هنرمند پیشکسوت در پایان صحبتهایش خطاب به نوازندگان و دانشجویان موسیقی گفت: سازهای زهی که تصویرشان روی جلد کتاب «ارکستراسیون به زبان ساده» آمده است، قلب ارکستر هستند. سپس نوبت سازهای چوبی، بادی، برنجی و ضربی است. اگر شناختی از موسیقی ایرانی هم داشته باشید، در نهایت به صدادهیهای متفاوتی میرسید. باید صاحب اثر باشید و آثار خوبی بسازید و مردم را با موسیقی شاد کنید.
نادر مشایخی، دیگر سخنران این نشست هم با بیان اینکه در ارکستراسیون مشکلی عمده و اساسی هست و آن هم اینکه رنگهای موسیقی را نمیتوان تعریف کرد و باید آنها را شنید، عنوان کرد: این کتاب سعی کرده این مشکل را حل کند. کتابهای ارکستراسیون حالت تئوری دارند و عملی نیستند، اما آقای قربانی در این کتاب به گونهای عملی هم سعی در بیان مطالب کرده است. کار ارکستراسیون قلق دارد و قربانی در این کتاب، این قلقها را به بهترین نحو به خواننده منتقل میکند. جالب این است مثالهایی که در کتاب هست، فراتر از یک مثال هستند.
این آهنگساز با اشاره به این که هر کسی میخواهد کار ارکستر بکند باید این کتاب را بخواند، عنوان کرد: این کتاب سادگی خاصی در نگارش دارد.
آهنگسازی 50 درصدش به قریحه و ذوق برمیگردد و مابقی دانش و کاربلدی است. بچههایی که از دانشگاه بیرون میآیند، خیلی با استعداد هستند و انرژی دارند، اما بعدها میفهمند آنچه در دانشگاه آموختهاند به کارشان نمیآید و بعد از آن باید بهدنبال یادگرفتن و تجربه کردن بروند.
علیاکبر قربانی، نوازنده، آهنگساز و مولف این کتاب نیز در این مراسم گفت: موسیقی در نهایت باید شنیده شود و حرف زدن درباره موسیقی خیلی چیزی به آن اضافه نمیکند. نوشتن این کتاب از سوی من برای رویکردی است که دارم و برای رسیدن به یک متد آموزشی است. من سعی کردم راهکار و فرمول برای ارکستراسیون پیدا کنم و این که چقدر موفق بودهام به قضاوت خوانندگان بماند.
وی افزود: یادم هست 18 سال پیش که دانشجوی استاد فخرالدینی بودم اثری نوشته بودم که نزد استاد بردم و ایشان دید و تعریف کرد و گفت که این اثر را با ارکستر ملی اجرا میکنیم. از آن زمان فعالیتم با ارکستر ملی شروع شد. تجربهای که در آنجا بهدست آوردم برایم بسیار مهم بود. تجربههایی که در ارکستر بهدست آوردم در هیچ دانشگاهی قابل دستیابی نیست.
Download new Track Nader Mashayekhi
نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر در آکادمی موسیقی پوپیتر روز سه شنبه ۹ آبان ۱۳۹۶ به واکاوی آموزش موسیقی در ایران پرداخت.
جلسات پژوهشی آکادمی موسیقی پوپیتر هر دوهفته یکبار با بررسی موضوعی خاص در محل این آکادمی برگزار میشود. تازهترین جلسهی این آکادمی با حضور نادر مشایخی و با موضوع واکاوی آموزش موسیقی در ایران برگزار شد.
در آغاز این جلسه محمودی گلستانه مدیرهنری آکادمی موسیقی پوپیتر با اشاره به اوضاع آموزش موسیقی در دانشگاههای کشور گفت: دانشگاه های متععد موسیقی و آموزشگاههای موسیقی بسیاری در ایران وجود دارد که فارغ التحصیلان و هنرآموزان آنها تعدادشان بسیار است. اما نبود زمینه مناسب و فضای کافی برای کار این فارغالتحصیلان منجر به بروز بحرانی در فضای موسیقی ایران شده است.
گلستانه با اشاره به انگیزه تشکیل این جلسه از سوی آکادمی موسیقی پوپیتر تاکید کرد: فروپاشی آموزههای نسلهای متقدم موسیقی در اخلاق حرفهای، مناسبات شاگرد و استاد، تضاد با معیشت اهل موسیقی و شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه و نیاز به آموزش و جذب حداکثری هنرجو از طیف های مختلف فرهنگی و اجتماعی، ارزان شدن هزینههای آموزش موسیقی در شرایط رقابتی، اقبال گسترده طبقات مختلف اجتماعی به هنر موسیقی، نبودن معیاری مناسب برای تشخیص مدرسان صاحب صلاحیت، نبود اتحادیه و صنف در حوزه آموزشگاههای موسیقی، نا آشنا بودن برخی هنرجویان نسل جدید با استاندارهای حرفهای هنر و نگاه غیر واقع بینانه دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاههای موسیقی به مقوله هنر و جایگاه هنرمند در ایران از جمله دلایل تشکیل این جلسه از سوی آکادمی موسیقی پوپیتر است.
محمودی گلستانه هدف از برگزاری این نشستها را بررسی مسائل روز جامعه موسیقی ایران و ایجاد بستری برای گفتوگو و طرح موضوعهای فرهنگی موسیقایی از طرف جریانها و گفتمانهای مختلف موسیقی ایران دانست و ادامه داد: همچنین آکادمی موسیقی پوپیتر ضمن انتشار ماحصل برنامههای پژوهشی به شکل مقالات علمی_پژوهشی، فضایی را جهت حمایت از پژوهشگران حوزه موسیقی و کنکاش در حوزه های نظری موسیقی را درکنار فعالیتهای آموزشی خود مد نظر دارد.
در ادامهی این جلسه نادر مشایخی که سالها است در دانشگاههای موسیقی ایران به تدرس موسیقی اشتغال دارد، به آسیب شناسی جریان آموزش موسیقی در ایران پرداخت.
نادر مشایخی در ابتدای سخنانش گفت: نیازی نیست بایدها را به جوانان تحمیل کنیم، باید امکانات را در اختیار آنها گذاشت و کارهای آنان را تماشا کرد. من در اروپا هم تدریس کردهام، آنجا بچهها طبق آن تعلیم و تربیتی که در خانههایشان کسب میکنند، یک خیابان یک طرفه را تا دوران جوانی طی میکنند. در ایران کودکان با یک اتفاق بزرگ میشوند و این باعث میشود هر تصمیمی که بخواهند بگیرند و به آن عمل کنند، مگر اینکه اصلا تصمیم گیری را یاد نگرفته باشند، به اعتقاد من این به خاطر طرز تفکر ایرانیان است زیرا آنها علت خاصی برای بعضی از تصمیماتشان ندارند.
او ادامه داد: برای مثال کسانی که فرش میبافند یک نقشه دارند و بر اساس آن پیش می روند ولی در فرش گبه این نقشه وجود ندارد، یعنی علت و معلول وجود ندارد، دلیل اصلی اینکه نقشه میکشیم برای این است که درصد خطا کم شود و وقتی خطا در بافتن فرش پیش میآید آن کسی که فرش را می بافد خطا را تکرار میکند و دیگر خطا به حساب نمیآید درعوض آن فرش منحصر به فرد خواهد شد زیرا آن خطا دیگر در فرش بعدی پیش نخواهد آمد.
مشایخی با اشاره به ابتکارات جدید ایرانیان بیان کرد: این تصمیمها میتواند در آموزش هم نقش عمدهای داشته باشد، هرگز کسی که ابتکارهای جدید دارد را محدود نخواهم کرد، گاهی نحوه تفکر ایرانیان میتواند آنقدر بدیع باشد که حتی به فکرمان هم نرسد آدمهایی که در اروپا موسیقی را یاد گرفتهاند و به اینجا آمدهاند در خیلی از موارد راه را کاملا اشتباه میروند.
مشایخی با اشاره به مراحل آموزش موسیقی، گفت: آموزش موسیقی چهار مرحله دارد و بزرگترین آن که هفتاد درصد آموزش در آن نهفته است مسئله دیدگاه هنری است، یعنی آدم را آموزش بدهند که با متریال چه کارهایی میتوان انجام داد. تمام دیدگاه هنری از فرم تا ساز شناسی در این هفتاد درصد است. بیست درصد دیگر یاد گرفتن کار و پنج درصد دیگر آرتیستیک است. یعنی شما به عنوان یک موزیسین باید به روی سن بروید و بدانید چگونه آهنگ را اجرا کنید، که گاهی در ایران این جنبه عوض میشود و ۹۵ درصد آموزش موسیقی را شامل میشود. همچنین پنج درصد باقی مانده که باید آن را یاد گرفت این است که بعد از پایان درس باید کجا کار پیدا کرد.
او ادامه داد: تمام تئوریهایی که در ایران آموزش داده میشوند تئوریهای از سال ۵۰ میلادی به بعد است، علت آن هم افرادی هستند که تئوری یاد گرفتهاند، کتاب ترجمه کردهاند، کتابهای مربوط به یک دوره را ترجمه کردهاند، زیرا مردم اروپا نمی خواهند گذشته شان که به جنگ باز می گردد را به یاد بیاورند برای همین از صفر شروع کرده اند.
مشایخی گفت: این که یک نفر بتواند ۱۰ ساز بنوازد کار خوبی نیست. زیرا تعدد سازها مهم نیست، بلکه هنرجو باید آموزش یک ساز را فرا بگیرد و آن را ادامه بدهد تا به عالیترین سطحش برسد. در ایران هر کسی ۸ ماه از یادگیریِ موسیقیاش بگذرد خودش سراغ درس دادن به دیگران میرود. برای همین هم فقط در شهر تهران ۸۵۰ آموزشگاه موسیقی وجود دارد و سوالی که ذهن من را درگیر کرده این است که چگونه به این آموزشگاهها مجوز فعالیت میدهند.
نادر مشایخی گفت: به دنبال بیکار کردن کسی نیستم ولی اوضواع موسیقی بد است و جوانان ایرانی گناه دارند. اگر با یک برنامهای ۵ ساله اوضواع موسیقی حل شود جوانان میتوانند در فستیوالهای موسیقی شرکت کنند و به درجات بالایی برسند. گاهی در یک کلاس دانشگاهی در ررشته موسیقی ۴۰ نفر نشستهاند و از میان آنان تنها ۱۰ نفر موسیقی کار کردهاند. برای ورود به دانشگاه های موسیقی باید آزمون عملی برگزار شود و این آزمون هم نه برای قبول یا رد کردن دانشجویان که برای تعیین سطح دانشجویان باید گرفته شود. متاسفانه در حال حاضر خیلی از دانشگاهها به خاطر مسائل مالی و هزینههایی که برایشان دارد این کار را نمیکنند.
مشایخی با اشاره به اینکه موسیقی یاد گرفتن در دانشگاهها اشتباه است و به جای آن موسیقی شناسی باید آموزش داده شود توضیح داد: در دانشگاه با تئوری سرکار دارید درصورتی که سالها باید موسیقی نواخت تا آن را یاد گرفت. تئوری تنها ۱۰ درصد موسیقی را یاد میدهد بنابراین باید تجربه عملی کسب کرد. من که خود رهبری ارکستر و آهنگسازی انجام میدهم این کار را از زمانی که شروع به کار رهبری ارکستر کردم یاد گرفتم.
وی ادامه داد: مانند این است که کتاب آشپزی بخوانم و از فردا آن را یاد بدهم بدون اینکه یک بار غذایی پخته باشم. از روی کتاب نمی توان موسیقی یاد گرفت. مشایخی افزود هشتاد درصد مطالبی که در دانشگاههای موسیقی به دانشجویان این هنر تدریس می شود بلا استفاده است و بسیاری از کسانی که از دانشگاههای موسیقی بیرون میآیند کم دانش هستند و نمیتوانند حتی یک ملودی صحیح و ساده بنویسند، ولی میتوانند درباره آن حرف بزنند.
جلسات پژوهشی آکادمی موسیقی پوپیتر هر دوهفته یکبار در محل این مرکز اموزشی واقع در خیابان دکتر فاطمی، روبروی خیابان های کاج و هشت بهشت، پلاک ۱۱۸، طبقه دوم برگزار میشود.
Download new Track Nader Mashayekhi
سومین قسمت از سریال تلویزیونی «نوار زرد» در حالی پخش شد که نادر مشایخی موسیقیدان و رهبر ارکستر کشورمان ایفاگر یکی از نقش ها بود.
سومین قسمت از سریال تلویزیونی «نوار زرد» به کارگردانی پوریا آذربایجانی دوشنبه شب هفدهم مهر ماه در حالی از شبکه ۲ سیما پخش شد که نادر مشایخی موسیقیدان و رهبر ارکستر کشورمان ایفاگر یکی از نقش ها بود.
نادر مشایخی درحالی به عنوان بازیگر یکی از نقش ها حضور داشت که علاقه مندان او را بر خلاف پدر بازیگرش بیشتر در عرصه های موسیقی و اجراهای زنده مشاهده کرده بودند به همین جهت حضور وی در این مجموعه به عنوان ایفاگر نقش استاد موسیقی یکی از نکات جالب توجه سریال بود. همچنین طراحی یک موضوع جنایی در فضایی که یک گروه موسیقی مشغول به فعالیت هستند و فیلمبرداری برخی صحنه ها در تالار وحدت از دیگر ویژگی های این بخش از سریال بود.
سریال «نوار زرد» مجموعه ای با مضمونی جنایی – پلیسی است که از ابتدای هفته جاری هر روز ساعت ۲۱:۳۵ از شبکه دوم سیما پخش می شود.
در خلاصه داستان «نوار زرد» آمده است: «سرگرد امیدی از افسران زبده فتا به همراه سروان محسن، با کلاهبرداری های اینترنتی متعددی روبرو می شود که در این میان با ورود به پرونده ای اتفاقات جدیدی رقم می خورد.»
محمدرضا شفیعی تهیه کننده، کریم لک زاده نویسنده، پوریا آذربایجانی کارگردان، هادی شلالوند مدیر تصویربرداری، علی عدالت دوست صدابردار، بهزاد جعفری طراح صحنه و لباس، کامران خلج طراح گریم، فرشید رئوفی مدیر تولید، حسن هندی عکاس و امیر آقایی، سیروس گرجستانی، کمند امیرسلیمانی، داریوش اسدزاده، بهاره کیان افشار، امیر غفارمنش، نادر مشایخی، قاسم زارع، محسن بهرامی گروه بازیگران این مجموعه تلویزیونی را تشکیل می دهند.