میرم جلو مثل نور خورشید
گور بابایی هرچی خوشی
سوختم از آدمای دورم
آدمای دورنگو ادمای بیرنگ
شک کردم از بودنشون
تاوان میخواد بام بودنشون
همه میخوان اونی باشم که میخوان
ولی دست خوش به خودم که دیدمشون
پیش دشمنام میخندیدن
بامن بودن مثلا میجنگیدن
بم میگفتن پشتتیم برو
ولی پشت من میزدنو میرقصیدن
من شدم آدم بده
خیلی خیلی حالم بده
یکی نیس که بخنده رومو
پشتم بشینه فحشم نده
ساکتم ولی پره حرفم
نمیزران بگم بیزرام از همه
لاعقل تو بشین پیشم یه کمی
حرف بزن بام چهار کلمه
ساکتم ولی داد میزنم
اما صدام به گوش هیشکی نمیاد
همه میگن صبر کن یکمی که شاید یهروز خوبیم بیاد
یه روز خوب یدونه بود
که هیچ وقت نشد که تجربه کنیم
یه روزی بود یه روز خوب
ولی نشد که اسمشو ترجمه کنیم